پایگاه خبری تحلیلی رامسرنوین
  • گزیده اخبار :
  • پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ , Thursday 21 November 2024
    Ramsarnovin.ir
    آرشیو سایت





  • کد مطلب : 15907
  • تعداد نظرات : ۰ نظر
  • تاریخ انتشار خبر : ۱۰ آبان, ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۷
  • شما اینجا هستید :آخرین اخبار
  •   

    محمدمهدی مرادی خلج

    به هنگامی یا نا به‌هنگامی قیام توابین

    نهضت توابین به رهبری سلیمان‌بن‌صرد خزاعی، در ربیع‌الاخر سال ۶۴قمری آغاز گردید و در جمادی‌الاولی همان سال به شکست انجامید.

    خبرگزاری فارس: به هنگامی یا نا به‌هنگامی قیام توابین

    چکیده

    نهضت توابین به رهبری سلیمان‌بن‌صرد خزاعی، در ربیع‌الاخر سال ۶۴قمری آغاز گردید و در جمادی‌الاولی همان سال به شکست انجامید. حال، آیا زمان انتخاب قیام به درستی انتخاب شده بود. زمان‌های ممکن برای قیام شامل این موارد بوده است: چهل روز نخست پس از مرگ یزیدبن‌معاویه، سه ماه پس از مرگ یزید، قبل از پانزده رمضان سال ۶۴، میانه ۱۵ و ۲۲ رمضان ۶۴ قمری، قبل از شوال ۶۴، قبل از سوم ذی‌قعده ۶۴ و قبل از محرم ۶۵قمری. مقاله درصدد بررسی مقایسه زمان انجام‌شده قیام و زمان‌های ممکن قبل از آن از نظر بهینه بودن شرایط است.

    کلیدواژه ها

    توابین؛ سلیمان‌بن‌صرد خزاعی؛ یزید‌بن‌معاویه؛ معاویه‌بن‌یزید؛ مختار ثقفی؛ عبدالله‌بن‌یزید؛ عبیدالله‌بن‌زیاد

    مقدمه

    قیام توابین، خیزشی بود که به رهبری سلیمان‌‌بن‌‌صرد خزاعی علیه حاکمیت امویان در ربیع‌الاخر سال ۶۵ قمری آغاز شد و در جمادی‌الاولی همان سال به انجام رسید. در مورد این قیام که با هدف جبران همراهی ناکردن با امــام حسین(ع) و یا باز‌داشته شدن قیام‌کنندگان از همراهی با آن حضرت در حادثه عاشورا صورت گرفت، سؤالاتی مطرح است از جمله این‌که آیا این قیام به موقع رخ داد و شرایط لازم برای قیام در آن زمان انجام آن فراهــم بوده است؟

    مقاله پیش رو، درصدد پاسخ به سؤال مزبور است. برای پاسخ به این سؤال، ابتدا بایست اوضاع سیاسی حوزه خلافت را در مناطق کوفه، بصره، شام و حجاز تشریح و بررسی کرد. هم‌چنین می‌بایست به هدف یا اهداف مورد نظر توابین در ارزیابی به‌هنگام بودن یا نابه‌هنگامی خیزش آن‌ها توجه داشـت. هم‌چنین می‌بایست زمان قیام توابین را با زمان‌های محتمل قبل از آن در بازه زمانی میانه مرگ یزید در چهارده ربیع‌الاول ۶۴ قمری و شروع قیام از نظر میزان فراهم بودن بسترهای لازم قیام سنجید و مقایسه کرد.

    به علاوه بایست به زمان طراحی قیام نظر داشت تا بتوان به پاسخی مستدل دست یافت. نگارنده برای آن‌که در روندی منطقی به پاسخ این سؤال بپردازد، از نکته اخیر آغاز می‌کند. تذکر این نکته نیز لازم می‌نماید که منظر مطالعه به حادثه یادشده با توجه به پیامدهای آن نمی‌تواند به شکل ذوقی و صرفاً با تکیه بر عواطف فردی خیزش‌کنندگان و یا تلقی حماسی از حرکت آن‌ها بوده باشد (نک: آئینه‌وند، ۱۳۸۷، ص۸۷، ۹۶ و ۱۴۲ـ۱۴۳؛ دجیلی، ۱۳۶۰، ص۴۹ـ۵۸)؛ بلکه به واسطه الهام‌بخشی و الگو‌دهی حادثه مزبور، ناگزیر از اتخاذ شیوه تحلیلی در فهم حادثه هستیم.

    ارزیابی قیام توابین همچنین سویه‌های دیگری چون سمت‌گیری اجتماعی ضداشرافی یا هم‌دلانه آنان (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۲؛ آئینه‌وند، ۱۳۸۷، ص۹۶؛ ولهاوزن، ۱۳۷۵، ص۱۷۶ و ۲۱۳؛ دیکسون، ۱۳۸۱، ص۶۷) دارد؛ اما مقاله موجود، فقط به زمان‌شناسی توابین می‌پردازد و از پرداختن به دیگر موارد صرف‌نظر می‌کند.

    زمان طراحی قیام توابین

    جست‌وجوی داده‌های منابع تاریخی در فاصله زمانی پس از عاشورای سال ۶۱ تا ربیع‌الاخر سال ۶۵ قمری که آغاز اقدام عملی آشکار توابین علیه امویان است، نشان می‌دهد که نقشه اجرای آن‌چه رخ داد، پس از مرگ یزید و رها شدن جامعه اسلامی از فشار اختناق حکومت او نبود، بلکه طرح مزبور در پی قیام و شهادت امام حسین(ع) ریخته شد.

    طبری به نقل از عبدالله‌‌بن‌سعد‌بن‌نفیل، یکی از اعضای شورای رهبری قیام توابین، آورده است که آن‌ها در پی شهادت امام حسین(ع) در سال ۶۱قمری، پیوسته در کار فراهم آوردن ابزار جنگ و تهیه مقدمات مصاف با قاتلان آن حضرت بوده‌اند و پنهانی نه‌تنها شیعیان بلکه دیگران را نیز به خون‌خواهی دعوت می‌کردند و حسب ادعای او، مردم نیز گروه گروه دعوت آن‌ها را می‌پذیرفتند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۱-۴۳۲؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۸۸) اگر این گزاره را درست بدانیم، جای این سؤال هست که به رغم سابقه اندیشه قیام، چرا توابین سیزده ماه پس از مرگ یزید قیام کردند،‌ درحالی که از مرگ یزید تا زمان قیام آن‌ها، مقاطع دیگری برای قیام وجود داشته است.

     زمان‌های ممکن خیزش توابین

    پس از اعلام خلافت یزید و بیعت نکردن امام حسین(ع) و عبدالله‌‌بن‌‌زبیر، فرد اخیر با اقامت در مکه، برای خود حوزه‌ قدرتی را ایجـاد کرد و با جلب نظـر برخی از اشخاص سرشـناس چون مختار‌بن‌‌ابی‌عبیده ثقفی، از تمکین عملی به خلافت یزید سر باز زد. این جدایی از حکومت مرکزی، اگرچه در دوران یزید در حالت تکوین به‌سر می‌برد، با مرگ او و شروع حکومت معاویه‌‌بن‌‌یزید رسماً حاکمیت دوگانه از مرده‌ریگ یزید سر برآورد.

     مردم در شام با معاویه‌‌بن‌‌یزید و در حجاز با عبدالله‌‌بن‌‌زبیر بیعت کردند (همان، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۵) و اندکی بعد علاوه بر حجاز، عراق و بیش‌تر مناطق شام به‌جز طبریه اردن، با ابن‌زبیر بیعت نمودند و ضحاک‌‌بن‌‌قیس در دمشق، نعمان‌‌بن‌‌بشیر در حمص، زفر‌بن‌‌حارث در قنسرین و عواصم، از عاملان ابن‌زبیر شدند. (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۸۳؛ طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹ـ۴۱۰؛ ابن‌قتیبه دینوری، ۱۳۸۴، ص‌۲۵۴؛ مقدسی، ۱۳۸۶، ج‌۲، ص۹۰۹؛ یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۰)

    روند رو به تزاید پیوستگان به ابن‌زبیر، چنان بود که مروان را نیز که در آغاز خلافت یزید، پیشنهاد قتل ابن‌زبیر و امام حسین(ع) را به ولید‌بن‌‌عتبه حاکم مدینه داده بود (ابوحنیفه دینوری، بی‌تا، ص‌۲۲۷؛ ابن‌اعثم، ۱۳۸۶، ص۸۲۲؛ خوارزمی، ۱۴۱۸، ج۱، ص۲۵۸؛ ابن‌قیتبه، ۱۳۸۴، ص۲۲۷؛ طبری، بی‌تا، ج۵، ص۳۴۰؛ یعقوبی،۱۴۱۳، ج۲، ص۱۵۴؛ شیخ‌مفید، بی‌تا، ج۲، ص۳۰ـ۳۱)؛ به بیعت با ابن‌زبیر مصمم نمود، اما ابن‌زبیر از پذیرش بیعت او سر باز زد و او را وادار نمود که از مدینه بیرون رود و عازم شام شود. (یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۰ـ۱۷۱)

    این حاکمیت دوگانه، راه را برای مدعیان حکومت و نیز خیزش ضد حکومت اموی فراهم کرد. در این میان کنش‌گران عرصه سیاست شامل امویان، زبیریان، خوارج و شیعیان می‌شد که در مناطـق چهارگانه یادشده امکـان فعالیت داشتند و شخصـیت‌های اصلی آن‌ها به ترتیب مـروان، عبدالله‌‌بن‌‌زبیر، نافع‌‌بن‌‌ازرق، سلیمان‌‌بن‌‌صرد و مختار ثقفی بودند. در پی مرگ یزید تا شروع قیام توابین، این مقاطع از نظر شرایط خیزش قابل برشمردن است: دوران حکومت معاویه‌‌بن‌‌یزید، دوران اعتراض به حاکمان اموی در کوفه و بصره، قبل از نیمه رمضان سال ۶۴قمری، بازه زمانی میان آمدن مختار تا آمدن حاکم ‌زبیری به کوفه‌، قبل از شوال ۶۴ قمری، قبل از ذی‌قعده۶۴ قمری و قبل از جنگ مرج راهط.

     ۱٫ دوران حکومت معاویه‌‌بن‌‌یزید

    منابع تاریخی اقوال مختلفی را درباره طول مدت حکومت معاویه‌‌بن‌‌یزید بیان نموده‌اند که از حداقل بیست روز (مقدسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص‌۹۰۸) تا حداکثر چهار ماه (یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۶۹) را دربرمی‌گیرد. اگرچه مسعودی در کتاب مروج‌الذهب دو قول یکماه و یازده روز (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۲۳۴) و دو ماه را (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۲؛ ابن‌قتیبه، ۱۳۸۴، ص۲۵۱) نقل می‌کند ولی همو چون بیش‌تر تاریخ‌نگاران، قول چهل روز را نیز ذکر کرده است (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۲؛ یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۶۹؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۸؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۵؛ مقدسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص۹۰۸؛ طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۶) و البته قول سه ماه (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۶؛ مقدسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص۹۰۸؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۸) پس از قول چهل روز، بیش‌ترین قولی است که تاریخ‌نویسان در آن مشترکند.

    هر کدام از دو قول اخیر را که برگزینیم، منطبق بر شرایطی است که مستعد خیزش علیه حاکمیت اموی بوده است‌؛ زیرا چهل روز نخست پس از مرگ یزید، زمانی بود که سپاه اعزامی شام در مکه به فرماندهی حصین‌‌بن‌‌نمیر سکوتی، درگیر با ابن‌زبیر بودند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۳)

    معاویه‌‌بن‌‌یزید که به قولی متأثر از آموزه‌های معلمش عمر و مخصوصاً از اِعمال حکومت به طریق پدر و جـدش سر باز می‌زد (مقدسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص۹۰۸؛ یعقوبی، ۱۴۱۳، ح۲، ص۱۶۹) و یا ناتوان از سازمان‌دهی امور بود (مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۵؛ مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۲؛ ابن‌قتیه دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۱)؛ به نیروهای معارض حکومت امویان، امکان فعالیت می‌داد. در چنین وضعیتی، توابین آن طور که عبدالله‌‌بن‌‌سعد‌بن‌‌نفیل از رهبران توابین بیان داشته، می‌توانستند از این فرصت که دو رقیب آن‌ها با یک‌دیگر درگیر بودند و حوزه مرکزی حکومت اموی قدرت اعمال حاکمیت نداشت به خوبی بهره‌برداری کنند.

     اعتراض به حاکمان در کوفه و بصره

    اگر قول سه ماه حکومت معاویه‌‌بن‌‌یزید را بپذیریم، برابر داده‌های منابع متقدم تاریخی، پایان حکـومت او، درست مطابق با زمانی بوده که دو کانون قدرت امویان در کوفه و بصره که تحت حاکمیت عبیدالله‌بن‌‌زیاد بودند با اقدامات مردمی، در روند تغییر امارت افتادند و از پذیرش استمرار والی‌گری عبیدالله تن زدند و مردمان این دو شهر مبادرت به تعیین جانشین او نمودند. مروان نیز که با اخراج از سوی عبدالله‌‌بن‌‌زبیر روبه‌رو شده بود، از مدینه وارد شام گردید که اوضاع آن آشفته بود. (یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۱) بنابراین هم کوفه و بصره و هم شام، در حالت متلاطمی به‌سر‌ می‌بردند. برای روشن شدن بحث، اوضاع حوزه‌های یاد شده جداگانه بررسی می‌شود:

     ۱-۲٫ اوضاع بصره

    برابر نوشته طبری، عبیدالله‌‌بن‌‌زیاد که توسط پیک‌های خود حمران و ایوب‌‌بن‌‌حمران، اوضاع شام را در عصر معاویه و یزید رصد می‌کرد (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۹؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۸)؛ با خبر مرگ یزید، مردم را به مسجد فراخواند و بر منبر شد. او سخنانی در مذمت یزیدیان بیان داشت و خود را از مغضوبان یزید و مورد تهدید او قلمداد نمود و عنوان کرد که یزید پیش از مرگ، قصد وی داشته است. (همان منابع) او بصره را ولادتگاه خود و هجرت‌گاه والدینش برشمرد و از خدمات خود به مردم بصره یاد کرد و متذکر شد پس از مرگ یزید، مردم شـام اختلاف کرده‌اند و اینک مردم بصره که از نظر شمار بیش‌تر از سایر شهرهای حوزه خلافت هستند، دو راه پیش رو دارند: یکی این‌که اگر شامیان بر کسی که مورد رضای کوفیان بود اتفاق کردند به جمع آن‌ها بپیوندند و دیگر آنکه اگر منتخب آن‌ها را نپسندیدند، به حال خویش بمانند تا رضای آن‌ها حاصل شود.

    سپس از مردم برای خود بیعت گرفت. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۷ـ۳۸۸؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۸ـ۴۶۹) گفته شده که عبیدالله ‌برای حفظ حکومت خود مخفیانه نیز درصدد خریداری برخی از مؤثران در بصره بود چنان‌که از مراجعه شبانه شقیق‌‌بن‌‌ثور، مالـک‌‌بن‌‌مسمع و حصین‌‌بن‌‌منذر به عبیدالله‌ یاد شده است که پس از خروج از اقامتگاه عبیدالله، اســتری سنگین‌بار همراه داشته‌اند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۸)

    بنابه قراین تاریخی، به نظر می‌رسد بیعت مردم با عبیدالله از سر اکراه بوده؛ زیرا طبری خود به نقل از شهرک و عمیر‌‌بن‌‌معن گزارش می‌دهد که مردم پس از بیعت با عبیدالله و ترک او، دست‌های خود را به در و دیوار می‌مالیدند و اظهار می‌داشتندکه «پسر مرجانه می‌پندارد که در حال جماعت و پراکندگی مطیع او خواهیم بود». (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۷ـ۳۸۸ و ۳۹۰؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۹)

    کوتاهی مدت حکومت عبیدالله‌ بر بصره پس از مرگ یزید و گردآمدن مردم در اطراف به‌ویژه پس از امتناع کوفیان از همراهی با درخواست فرستادگان عبیدالله برای بیعت، مؤیدی بر بیعت اجباری مردم با وی است و نشان از آن دارد که جلب نظر بزرگان از سوی عبیدالله وحتی تلاش برای توزیع بیت‌المال میان عامه مردم (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۳، ۳۹۷) کارگر نیفتاده است؛ زیرا همان‌طور که حارث‌‌بن‌‌عباد‌‌بن‌‌زیاد برادرزاده عبیدالله پس از مرگ یزید به او نوشته، عبیدالله با از دست دادن حامی خود یزید، امکان مقاومت در برابر مردم داغ‌دار نداشت و به تصریح مهران (حمران) غلام عبیدالله‌‌، امارت تحمیلی عبیدالله در طول خلافت معاویه و یزید، موجب خون‌خواهی مردم و شورش آن‌ها شد. (دینوری، بی‌تا، ص۲۸۱)

    هم‌زمان با ابراز مخالفت مردم، سلمه‌‌بن‌‌ذویب که خود را نماینده پناهنده حرم یعنی ابن‌زبیر می‌خواند، چنان بخش زیادی از مردم را با خود همراه کرد که اقدام داوطلبانه احنف‌‌بن‌‌قیس (نویسنده نامه به امام حسین(ع) از بصره) و همراهان او برای دستگیری سلمه، نه‌تنها نتیجه نداد، بلکه احنف و افراد تحت امر او، از شرمندگی اقدام نکردن علیه سلمه، نزد عبیدالله باز نیامدند.

     لذا کار عبیدالله در بصره چنان سستی گرفت که چون دستور می‌داد اجرا نمی‌شد و به او توجه نمی‌کردند (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۰؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۹) و نه‌تنها جنگاوران آهنگ جنگ او علیه مخالفان را پاسخ ندادند، بلکه برادران عبیدالله نیز زبان به نصیحت او گشودند که اگر در جنگ شکست بخورد، پناهگاه و کمکی نخواهد داشت و اظهار نگرانی کردند که اگر مردم بر عبیدالله پیروز شوند، اموالی را که در نزد مردم دارند از دست خواهند داد. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۱، ۴۰۱ـ۴۰۳؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، چ۳، ص۴۶۹ـ۴۷۰)

    در این زمان، خوارج که در مکه پیش عبدالله‌‌بن‌‌زبیر بودند، پس از جنگ با حصین‌‌بن‌‌نمیر، از ابن‌زبیر جدا و راهی بصره شدند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۶) وقتی شورش مردم در بصره بالا گرفت، خوارج گرفتار زندان، در زندان‌ها را شکسته، بیرون آمدند و نافع‌‌بن‌‌ارزق رهبرشان با سیصد تن از کسان خود قیام کردند و مردمانی نیز به ایشان پیوستند. (دینوری، بی‌تا، ص۲۸۳؛ طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۹؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۰) و مردم بصره برای حفظ امنیت خویش از خوارج، ناگزیر از گذاردن کشیک در محله‌ها بودند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۲)

     عبیدالله که خطر را جدی حس کرد، پنجاه هزار درهم به حارث‌‌بن‌‌قیس داد که او را به پناهگاهی ببرد. حارث با گرفتن یکصد هزار درهم دیگر و دادن آن به ام‌بسطام، زن مسعود‌‌بن‌عمرو و دختر عمه حارث، توانست تا مدتی عبیدالله را در خانه مسعود پناه دهد. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۵؛ ابن‌اثیر،۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۰ـ۴۷۱؛ ابن‌قتیبه دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۹) حضور خوارج در بصره تا قتل مسعود‌‌ به دست آن‌ها، ادامه یافت و پس از قتل مسعود، خوارج از بصره اخراج شدند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص‌۴۰۵ و ۴۰۷ـ۴۰۸؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۵)

    پس از عبیدالله، به ترتیب از حکومت کوتاه ‌عبدالملک‌‌بن‌‌عبیدالله‌‌بن‌‌عامر و عبدالله‌‌بن‌‌حارث‌‌بن‌‌عبدالمطلب ملقب به ببه در بصره یاد کرده‌اند. در چگونگی حکومت فرد اخیر که مدت حکومت او را از دوتا چهار مـاه آورده‌اند (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۶ و ۴۳۹)، چنین آمده است که دو نفر به اسامی نعمان‌‌بن‌‌صهبان‌ (سفیان) راسبی و مردی مضری به‌نام قیس‌‌بن‌هیثم سلمی – که از جمله شیعیان بصره و نویسندگان نامه به امام حسین(ع) بود (دینوری، بی‌تا، ص۱۶۴ و۲۸۰) – از سوی مردم مأموریت یافتند که درباره حاکم بعد از عبیدالله رایزنی کنند.

     آن دو در وعده‌گاه کوچه «مربد» به شور نشستند. نعمان‌‌بن‌‌صـهبان از میان عبدالله (یا عباس) ابن‌اسـود ‌زهری که از بنی‌امیه بود و عبدالله‌‌بن‌حـارث، فرد اخـیر را برگــزید و قیس‌‌بن‌‌هیثم نیز به او رضایت داد. لذا عبدالله‌‌بن‌‌حارث در اول جمادی‌‌الاخر سال ۶۴ قمری به امارت بصره رسید. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۴ـ۳۹۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۱)

    گفته شده است که یکی از اهداف توابین، کشتن قاتلان امام حسین(ع) و در رأس آن‌ها عبیدالله‌‌بن‌‌زیاد بوده است. آیا در وضعیتی که عبیدالله‌ از هر سو مورد غضب و تنهایی قرار گرفته بود، فرصت مناسبی برای اقدام توابین نبود؟ آن‌ها نه‌تنها قیام نکردند، بلکه در مدت پناهندگی عبیدالله که تا قبل از شوال ۶۴ قمری طول کشید (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۹۴ـ۳۹۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۱) نیز خبری از اقدام آن‌ها نشد. اگر حفظ حرمت پناهندگی را مانع اقدام توابین بدانیم، پس از خروج عبیدالله از منزل مسعود‌‌بن‌‌عمرو و روانه شدن به سوی شام نیز در مسیر حرکت، متعرض او نگشتند.

     ۲-۲٫ اوضاع کوفه

    عمرو‌‌بن‌‌حریث در زمان مرگ یزید به نیابت از عبیدالله که در بصره به سر می‌برد، بر کوفه حکومت می‌کرد. با اعلام مرگ یزید، عبیدالله که توانسته بود از مردم بصره به عنوان امیر آن‌ها بیعت بستاند، دو نفر به اسامی مقاتل (یا عمرو)‌ بن‌‌مسمع و سعید (یا سعد)‌ بن‌قرجاء (قرحاء) تمیمی را به کوفه فرستاد تا کوفیان هم‌چنان امارت او را تصدیق کنند. کوفیان به رهبری یزید‌‌بن‌‌رویم شیبانی – از اشراف کوفه و از نویسندگان نامه دعوت به امام حسین(ع) – (ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۳۸۵)؛ از حکومت عبیدالله‌ و نایب او عمرو‌بن‌‌حریث تن زدند و فرستادگان عبیدالله و نایب‌الحکومه او را در کوفه سنگباران کردند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۷ و ۴۰۴-۴۰۸؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۹؛ مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۸۴؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۸)

     شیعیان نیز پس از اطلاع از مرگ یزید، به نزد سلیمان‌‌بن‌‌صرد آمدند و استدلال کردند که کارها رو به سستی است و حکومت امویان دچار تزلزل شده، لذا می‌توان به عمرو تاخت و او را از قصر بیرون کرد و با اعلام خون‌خواهی امام حسین(ع) قاتلان او را تحت تعقیب قرار داد و مردم را به سوی خاندان ستمدیده پیامبر (ص) دعـوت کرد. سلیمان که ذکاوت لازم را در فرصت‌شناسی نداشت، فقط پذیرفت که اوضاع برای دعوت مردم آسان‌تر شده است؛ اما اگر به فکر قیام باشند، اشراف کوفه به مخالفت با آن‌ها برخواهند خاست و نه‌تنها نخواهند توانست انتقام خون امام حسین(ع) را بگیرند، بلکه طعمه دشمنان خواهند شد. لذا مردم را به آرامش و عدم شتاب‌ورزی توصیه کرد و از آن‌ها خواست که دعوت‌کنندگان را در شهر گسیل دارند و شیعه و غیرشیعه را به مقصود وی دعوت نمایند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۲)

    پس از اخراج عمرو‌‌بن‌‌حریث، سخن از حکومت عمر‌‌بن‌‌سعد به میان آمد، اما با اعتراض زنان و مردان همدان هواخواه امام حسین(ع)، فضا به گونه‌ای شد که محمد‌‌بن‌‌اشعث از همراهان عمر‌سعد در قتل امام حسین(ع)، اظهار داشت که اوضاع جز آن‌چه ما می‌خواستیم، شد. در پی آن اعتراضات، مردم بر عامر‌بن‌‌مسعود جمحی هم‌داستان شدند و مراتب را به ابن‌زبیر گزارش کردند؛ درنتیجه، وی حکومت عامر را تأیید کرد. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۴ و ۴۳۳؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۶؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۸)

    صحنه قیام علیه عمرو‌‌بن‌‌حریث و اخراج وی و سپس بازگرداندن نظرها از عمر‌‌بن‌‌سعد، به‌واسطه سوءسابقه شرکت او در شهادت امام حسین(ع)، بیان‌گر آن است که اگر سستی در کار پیش نمی‌آمد و شتاب لازم در بهره‌وری از اوضاع پیش‌آمده گرفته می‌شد، فضای سیاسی در اختیار سلیمان‌‌بن‌‌صرد قرار می‌گرفت. این فرصت‌سوزی، نشان از امر دیگری دارد و آن بی‌مهارتی سلیمان‌‌ در سیاست‌ورزی بود.

    سلیمان‌‌ و یارانش قیام خود را برای انتقام خون امام حسین(ع) و کشتن قاتلان آن حضرت اعلام کرده بودند که یا موفق می‌شوند و حکومت را به خاندان پیامبر (ص) می‌سپارند (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۳) و یا در این راه جان خود را تقدیم می‌کنند. بیش‌تر قاتلان امام حسین(ع) و حامیان آن‌ها در کوفه متوطن بودند. شمر‌‌بن‌‌ذی‌الجوشن، عمر‌‌بن‌‌سعد، حجار‌بن‌ابجر، خولی، عمرو‌‌بن‌‌حجاج، محمد‌ و قیس‌بن‌اشعث و شـبث‌‌بن‌‌ربعی، از شخــصیت‌های اصـلی دخـیل در شهادت امـام حســین(ع) به شمار می‌رفتند. (طــبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۳؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۳؛ دینوری، بی‌تا، ص۲۵۹ـ۲۶۰) بر همین اساس، عبدالله‌‌بن‌‌سعد‌‌بن‌‌نفیل به سلیمان توصیه کرد که حرکت را از کوفه آغاز ‌‌کنند و رفتن از کوفه و واگـذاشتن قاتلان را صلاح نمی‌دانست. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۳)

    سلیمان‌‌ در رد این پیشنهاد، سه استدلال آورد: یکی آن‌که عبیدالله را دشمن اصلی و کشنده امام حسین(ع) می‌دانست؛ زیرا او سپاه به سوی امام فرستاد و امان دادن حضرت را نپذیرفت و جز تسلیم امام و اجرای حکم یزید درباره او، چیزی را روا ندانست. دیگر آن‌که اگر حرکت را از کوفه آغاز کنند، امکان کنترل وضعیت نخواهد بود و چه بسا افرادی برخلاف میل، برادر، پدر و دوست فرد دیگر را کشته باشند. سوم آن‌که اگر بر عبیدالله پیروز شوند، دیگران که نیروی کم‌تری دارند، از جمله کوفیان تسلیم خواهند شد، در آن صورت فقط قتله کربلا را به راحتی می‌توان کشت. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۳ـ۴۵۴؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۴)

    عمل یزید‌‌بن‌حارث‌بن‌رویم شیبانی از اشراف کوفه، در اخراج عمرو‌‌بن‌‌حریث از این شهر، هم‌زمان با تن ‌زدن از سر ترس سلیمان‌‌بن‌‌صرد در مقابله با حاکم کوفه، نشان از ضعف اراده سلیمان و تزلزل او در تصمیم‌گیری دارد و مصداقی از این سخن ابن‌سعد در مورد سلیمان‌ است که «کان کثیرالشک و الوقوف». (ابن ‌سعد، ۱۳۲۲، ج۴، ص۳۰) همین روحیه موجب شده بود که سلیمان از شرکت در جنگ جمل نیز سرباز زند و امام علی(ع) پس از بازگشت از بصره، او را به واسطه این کناره‌گیری سرزنش کردند. (ابن‌مزاحم، ۱۳۶۶، ص۱۹ـ۲۰؛ ابن‌اعثم، ۱۳۸۶، ص۴۴۴؛ ابن ابی‌الحدید، ۱۳۶۸، ج۲، ص۳۲)

    سلیمان‌‌ و یارانش، به‌جز سه ماهه نخستین پس از مرگ یزید، دو فرصت خوب دیگر را نیز در کوفه از دست دادند: یکی تا نیمه رمضان ۶۴ قمری که مختار از نزد ابن‌زبیر به کوفه آمد و دیگری در فاصله آمدن مختار تا رسیدن عبدالله‌‌بن‌‌یزید خطمی انصاری عامل ابن‌زبیر به کوفه در هشت روز مانده از رمضان همان سال. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۳) توابین بعد از آمدن مختار و نماینده ابن‌زبیر به کوفه که خود را ضد امویان می‌شناساندند و عملاً نیز چنین بود، اقدامی نکردند و تا ربیع‌الاخر سال بعد یعنی بیش از دوازده ماه پس از مرگ یزید، به انتظار نشستند؛ در حالی که هر چه زمان می‌گذشت، بر قدرت رقبای توابین از جمله مختار و زبیریان در کوفه و امویان در دمشق افزوده می‌شد.

    توابین پس از شروع قیام نیز استراتژی و تدبیر نظامی مناسبی نداشتند. اصرار رهبر توابین بررویارویی با سپاه شام و خون‌خواهی از ابن‌زیاد (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۳ـ۴۵۴؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۴)، هم به لحاظ میزان توانایی رزمی توابین و هم به جهت ناآشنایی و نفوذ سلیمان در شام، پاسخ در‌خوری نمی‌گرفت. اگر سلیمان که از سال هفده قمری (زمان بنای کوفه) در این شهر به سر ‌می‌برد نتوانست اقدامی موفق را علیه امویان در این شهر سامان دهد و نیز در بصره با وجود تحرکات خوارج و طرف‌داران ابن‌زبیر و ضعــف قدرت عبیدالله‌‌‌بن‌‌زیاد، فکر اقدام را هم به خود راه نداد، چگونه توقع بود که بتواند در شام توفیقی کسب کند؟

    به‌علاوه اقدام آشکار توابین برای خرید اسلحه، پس از ورود عبدالله‌‌بن‌‌یزید نماینده ابن‌زبیر به کوفه (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۹۰)، از تأخیر آن‌ها در تهیه مقدمات قیام حکایت می‌کند. هم‌چنین کاهش شدید افرادی که قرار بود در اردوگاه نخیله فراهم آیند؛ یعنی از شانزده هزار تن فقط یک چهارم آن‌ها آمده بودند (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۲؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۳)، حکایت از آن دارد که سلیمان زمانی قیام کرده که گرمای احساسات مردم فرونشسته و یا ترس ناشی از عواقب همراهی با وی فزونی یافته است.

     حمید‌‌بن‌‌مسلم در گفت‌وگو با وی، علت سرپیچی از همراهی با سلیمان را ناشی از تلاش‌های مختار در پراکندن یاران سلیمان از گرد او بر‌می‌شمارد و از یاران مختار نمونه می‌آورد که گفته‌اند از یاران سلیمان در همراهی خود «دو هزار کس را فراهم آورده‌اند» اما سلیمان خود به درستی ارزیابی می‌کند که اگر پیوستن دوهزار نفر به مختار هم درست باشد، ده‌هزار نفر دیگر چرا از همراهی بازمانده‌اند؟ سلیمان خود این بازماندگی را به ضعف ایمان و خداترسی و پای‌بند نبودن به پیمان ناپیوستگان تفسیر می‌کند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۲ـ۴۵۳؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۳)

    ولی اقامت سه‌روزه در نخیله و تلاش معتمدان سلیمان در جلب نظر بازماندگان، جز ده درصد از آن‌ها را به جمع یاران سلیمان نیفزود و چنان شد که مسیب‌‌بن‌‌نجبه از سران توابین به سلیمان گفت: آنان‌که از سر اکراه بپیوندند، سودی نخواهند داشت و کسانی خواهند جنگید که با طوع و رغبت آمده‌اند و لذا نباید منتظر بود و کار را باید شروع کرد. (همان) در همین حال در سومین روز اقامـت در نخیله، هنوز افراد بر سـر جنگ در کـوفه یا رفتن به شام تردید داشتند؛ چنان‌کـه عبدالله ‌‌بن ‌‌سعد‌‌بن‌نفیل در همین روز با استناد به این‌که همگی قاتلان امام حسین(ع) به‌جز عبیدالله در کوفه هستند، پیشنهاد جنگ در کوفه را داد و سپاهیان آن را تأیید کردند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۳؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۳-۴) گزارش شده که در همین روز عمر‌‌بن‌‌سعد در امارت عبدالله ‌‌بن‌‌یزید حاکم کوفه به سر می‌برده است. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۴؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۴، ص۴)

    هم‌چنین نپیوستن به‌هنگام مردم بصره و مداین به سلیمان‌ در اردوگاه نخیله که وعده هم‌کاری با او داده بودند، از ضعف برنامه‌ریزی و نبود تدبیر نظامی لازم حکایت می‌کند.

    سلیمان‌ حق داشــت در برابر تحبیب‌ها و تطمیع‌های حاکم زبیری کـوفه در مقابله با امـویان (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۵۴ـ۴۵۵) بدبین باشد و سوابق سوء‌رفتار ابن‌زبیر با هاشمیان (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۶ـ۷۸؛ یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۷۸ـ۱۸۰) به او اجازه پاسخ مثبت در اقدام مشترک علیه امویان را نمی‌داد اما او که نسبت به مختار جایگاه رفیع‌تری در میان سران و اعیان کوفه داشت (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۳۴)، چرا نتوانست همچون یزید‌‌بن‌حارث‌بن‌رویم شیبانی در بسیج مردم علیه حاکم اموی کوفه موفق عمل نماید و یا همچون مختار که نزدیک یک‌سال بعد از قیام توابین قیام کرد، در جلب حمایت شخصیت‌هایی چون ابراهیم‌‌بن‌‌مالک‌ اشتر که دارای عشیره بود و نیز موالی ایرانی کامیاب باشد؟ در حالی‌که عبدالله‌‌بن‌‌مطیع- حاکم زبیری عصر مختار (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۸۳) – از وضع تثبیت‌شده‌تری نسبت به عبدالله‌‌بن‌‌یزید – حاکم زبیری کوفه در عصر قیام سلیمان‌‌- برخوردار بود.

    ۳-۲٫ اوضاع شام

    چنان که در توصیف وضع کوفه و بصره بیان شد، چهــل روز نخستین و سپس ســه ماهــه اول پس از مـرگ یزید‌، بهترین زمـان برای اقدام توابین بود؛ زیرا نیروهای اموی در شــام، حجـاز و عـراق پراکـنده بودند و معاویه‌بن‌یزید- ابولیلی- خلیفه اموی نیز شیوه حکـم‌رانی پدر و جدش را نمی‌پسندید بلکه پس از اعـلام خلافت، خطبه‌ای ایراد کرد و از آن‌چه جد و پدرش نسبت به خاندان پیامبر روا داشته بودند، تبری نمود و تصریح کرد که از سوءنظر مردم نسبت به خانواده خود باخبر است (یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۶۹)؛ حتی گفته‌اند که از خلافت بیزاری جست. (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۳)

    این سخن معاویه‌‌بن‌‌یزید را چه از سر ضعف او بدانیم (همان، ص۷۳؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص‌۲۸۵؛ طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۱) و چه از سر نیکوروشی او (یعقوبی، ۱۴۱۳، ج۲، ص۱۶۹) ـ که آموزگار قدری‌مذهب وی عمرو مقصوص به او القا کرده بود که «یا به اعتدال و دادگستری بپردازد و یا از خلافت کناره‌گیری نماید» (مقدسی، ۱۳۸۶، ج۲، ص۹۰۸) ـ در نتیجه عمل، تفاوتی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا شیوه حکومت‌گری او همان‌طور که شاعری گفته: «پس از ابولیلی حکومت از آن کسی است که چیره شود» (مسعودی، ۱۴۰۴، ج۳، ص۷۲؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۵؛ مقدسی، ۱۳۸۶، ج‌۲، ۹۰۹؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۲)، راه را برای کسانی که درصدد گرفتن خلافت از طریق استیلا بودند، هموار نمود و به استمرار حکومت سفیانیان پایان بخشید.

    در چینین اوضاعی، حصین‌بن‌نمیر فرمانده شـام پس از سرکوب ابن‌زبیر در مکه، در صدد بیعت با ابن‌زبیر برآمد اما ابن‌زبیر نپذیرفت (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۳) و حصین ناگزیر به مدینه رفت. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۳۸۵ـ۳۸۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۶۸) حصـین زمانی به مـدینه رسید که امـویان سـاکن مدینه و مـروان حکم توسـط عبیده‌‌بن‌‌زبیر برادر عبدالله و حاکم مدینه به شام فرستاده شده بودند. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹؛ دینوری، بی‌تا، ج۳، ص۲۹۴؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۲) فضای اجتماعی‌- سیاسی در مدینه نیز به گونه‌ای بود که مردم هر کس از امویان را تنها می‌دیدند، لگام اسبش را می‌گرفتند و پایینش می‌کشیدند. (طبری، ج۴، ص۳۸۶)

    اوضاع شام نیز آن‌طور که حصین‌‌بن‌‌نمیر پس از رفتن از مدینه به شام وصف کرده، بسیار آشفته بود؛ به طوری که حصین بیم آن داشت که شام از دست برود؛ لذا به مروان توصیه کرد که به اوضاع سامان دهد. اما مروان به واسطه آشفتگی یادشده قصد بیعت با ابن‌ربیر را داشت (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۷) که با آمدن عبیدالله به شام و تلاش‌های او، از این کار مروان جلوگیری شد. (ابن‌اثیر، همان)

    آشفتگی امور در دمشق از مرگ معاویه‌‌بن‌‌یزید تا کنگره جابیه[۱] که به تاریخ سوم ذی‌قعده ۶۴ قمری برگزار شد، هم‌چنان ادامه داشت. دو جریان در دمشق در مقابل یک‌دیگر بودند: یکی قیسیان که از ضحاک‌‌بن‌‌قیس فهری امیر دمشق جانب‌داری می‌کردند و نیز ضحاک چنان‌که قبلاً گفته شد، از دعوت‌کنندگان پنهانی به ابن‌زبیر بود. در مقابل مردم کلب به زعامت حسان‌‌بن‌‌مالک کلبی – سرور قحطانیان شام و دایی یزید- از بنی‌امیه طرف‌داری می‌کردند.

    حسان پیش از این عامل معاویه و یزید در فلسطین بود. او پس از مرگ یزید، روح‌‌بن‌‌زنباع ‌جذامی را نایب خویش در فلسطین قرار داد و خود به سوی اردن رفت، لذا در زمان رقابت یادشده در اردن به سر می‌برد. نزاع دو جریان، باعث شد تا ضحاک، تعدادی از سران بنی‌امیه را دستگیر کند اما با حمایت بنی‌کلب از جمله خالد و عبدالله پسران یزید، امویان در روزی که جیرون اول نامیده شد، آزاد گشتند و برای رفع اختلاف مقرر شد با دعوت از حسان در جابیه گرد هم آیند و در مورد خلافت تصمیم بگیرند. (طبری، بی‌تا، ج‌۴، ص۴۱۱؛ ابن سعد، ۱۳۲۲، ج۴، ص۲۸ـ۲۹؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۷ـ۴۷۹)

    اما ضحاک در وعدگاه جابیه حاضر نشد و با مشورت ثور‌بن‌‌معن سلیمی (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۱۲؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۹) به مرج راهط[۲] رفت و بیعت ابن‌زبیر را علنی نمود (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۱۴)؛ در حالی که ناتل‌‌بن‌‌قیس در فلسطین بر ضد روح‌‌بن‌‌زنباع شورید و برای ابن‌زبیر بیعت گرفت. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۰۹) میان امویان گردآمده در کنگره جابیه اتفاق رأیی نبود و سه نفر نامزد برای خلافت مطرح شدند: مروان، خالد‌بن‌‌یزید، عمرو‌بن‌‌سعید‌‌بن‌‌عاص معروف به اشدق.

    مالک‌‌بن‌‌هبیره سکونی، دل درگرو خالد‌‌بن‌‌یزید داشت و حصین‌‌بن‌‌نمیر سکونی و روح‌بن‌زنباع دنبال خلافت مروان بودند. سرانجام اتفاق کردند که با مروان‌‌بن‌‌حکم بیعت کنند و پس از وی با خالد و پس از او با عمرو‌بن‌‌سعید‌‌بن‌‌عاص؛ به شرط آن‌که امارت دمشق با عمرو باشد و امارت حمص با خالد. حسان‌‌بن‌‌مالک نیز که خواستار حکومت خالد بود، صلاح در آن دانست که با مروان بیعت کند. در این میان نقش اشدق در ایجاد اتفاق رأی بسیار کارساز بود. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۱۴؛ دینوری، ۱۳۸۴، ص۲۵۴؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۷۹)

    مروان پس از بیعت مردم در کنگره جابیه، عازم جنگ با ضحاک‌‌بن‌قیس شد و او را در اواخر سال ۶۴ یا آغاز سال ۶۵قمری هزیمت داد. پس از آن حمص، قنسرین و فلسطین را نیز از تصرف زبیریان خارج کرد و همه شامیان مطیع وی شدند. مروان سپس عازم مصر شد که در دست ابن‌زبیر بود و آن‌جا را نیز زیر سلطه درآورد و عمّال خود را در مناطق یادشده گماشت. وی هم‌چنین توانست سپاه ویژه مصعب‌‌بن‌‌زبیر را که از سوی برادرش برای بازپس‌گیری فلسطین مأموریت یافته بود، شکست دهد. (طبری، بی‌تا، ج۴، ص۴۱۶؛ ابن‌اثیر، ۱۴۰۷، ج۳، ص۴۸۳؛ مسعودی، ۱۳۶۵، ص۲۸۹) بدین ترتیب تا قبل از آغاز قیام توابین در ربیع‌الاخر ۶۵قمری، سلطه مروان بر شام و سلطه ابن‌زبیر در عراق و حجاز تثبیت شد. بنابراین، اقدام توابین در سخت‌ترین حالت ممکن صورت می‌گرفت.

     نتیجه

    قیام توابین که از ربیع‌الاخر ۶۵قمری آغاز شد و در جمادی‌الاولی همان سال به پایان رسید، در دشوارترین وضعیت صورت پذیرفت. در آن زمان، مروان حاکم اموی توانسته بود مسائل داخلی خاندان اموی را سامان دهد و به پیکارهای حاکمیت‌طلبان در شام و از جمله به امارت نمایندگان ابن‌زبیر در این حوزه پایان دهد و قدرت خود را در شام و مصر تثبیت سازد و سپس در صدد انقیاد حجاز و عراق برآید؛ در حالی که در فاصله مرگ یزید در چهارده ربیع‌الاول۶۴ تا قیام توابین در اول ربیع‌الاخر ۶۵ قمری یعنی در فاصله سیزده ماه، فرصت‌های مناسبی برای توابین در قیام علیه امویان فراهم بود.

    اگر توابین آمادگی‌های لازم را فراهم آورده بودند، می‌توانستند در چهل روز و یا سه ماهه اول پس از مرگ یزید در شهر کوفه قیام خود را سامان دهند و همان‌طورکه هدف خود را کشتن قاتلان امام حسین(ع) قرار داده بودند، آن قاتلان را که بیش‌ترشان در کوفه استقرار داشتند، به سزای اعمالشان برسانند. سپس عازم جنگ با عبیدالله شوند که تا مدت‌ها در بصره به سر می‌برد. اگر چنین اقدامی صورت می‌گرفت، نیروهای پراکنده اموی که در مکه، مدینه و بصره به سر می‌بردند، امکان تجمیع نیروهای خود را در شام نمی‌یافتند تا بتوانند علیه مخالفان و از جمله توابین اقدام کنند.

     فرصت‌ناشناسی رهبر توابین و نداشتن مهارت لازم وی و هم‌فکرانش در بهره‌گیری بهینه از اوضاع سیاسی و نیز ضعف جدی استراتژی و تدبیر نظامی‌شان، فرصت‌های زیادی را از آن‌ها ستاند و زمانی اقدام برای تحقق هدف نیکو و متعالی خود کردند که دشمن بر مشکلات خود فائق آمده بود و در وضعیت نظامی و سیاسی مطلوبی به سرمی‌برد؛ وضعیتی که حصین‌‌بن‌‌نمیر و عبیدالله‌‌بن‌‌زیاد از تحقیر و سردرگمی روزهای نخست پس از مرگ یزید خارج شده و با آمدن به شام، با مروان دست اتحاد داده بودند و توانستند با دفع مخالفان، سرانجام خویش را بازیابند. آنها سپس از سوی مروان مأمور سرکوب توابین شدند و رهبر توابین توسط حصین‌‌بن‌‌نمیر که تحت فرماندهی عبیدالله بود، با دستور مروان کشته شد‌.

    پی نوشت:

    [۱]. جابیه محلی واقع در سرزمین جولان بین دمشق و طبریه اردن. (مسعودی، ۱۳۶۵، ج۲، ص۸۹؛ مسعودی، ۱۹۶۵، ص۲۸۷)

    [۲]. واقع در چند میلی دمشق. (مسعودی، ۱۳۶۵، ج۲، ص۹۱)

    مراجع

    فهرست منابع

    ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، ج۲، تهران: نشر نی، ۱۳۶۸٫
    ابن‌‌اعثم کوفی، ابو‌محمد احمد‌‌بن‌‌علی، الفتوح، ترجمه محمد‌‌بن‌‌احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، چاپ چهارم، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۸۶٫
    ابن‌‌مزاحم منقری، نصر، پیکار صفین، تصحیح و شرح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه پرویز اتابکی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۶٫
    ابن‌اثیر، عزالدین ‌علی‌‌بن‌‌محمد، الکامل فی التاریخ، راجعه و صححه الدکتور محمدیوسف الدقاق، المجلد الرابع، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م.
    ــــــــــــــــــــــــ ، الکامل فی‌التاریخ، تحقیق ابی‌الفداء عبدالله القاضی، المجلد الثالث، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق / ۱۹۸۷م.
    ابن‌سعد (کاتب واقدی)، محمد، الطبقات‌الکبیر، الجزء الرابع، القسم الثانی، بتصحیح و طبع الدکتور یولیوس لپرت، تهران: منشورات مؤسسه النصر،۱۳۲۲ق.
    آیینه‌وند، صادق، قیام حجر‌بن‌عدی و قیام توابون، تهران: نشرعلم، ۱۳۸۷٫
    خوارزمی، الموفق‌بن‌احمد‌بن‌محمد المکی، مقتل الحسین، تحقیق الشیخ محمد السماوی، قم: انوارالهدی، ۱۴۱۸٫
    دجیلی، احمد، مختار ثقفی و نهضت توابین، ترجمه محمدعلی لسانی فشارکی، تهران: مرکز نشر انقلاب، ۱۳۶۰٫
    دیکسون، عبدالامیرعبد، خلافت اموی، ترجمه گیتی شکری، تهران: طهوری، ۱۳۸۱٫
    دینوری، ابن‌‌قتیبه، الامامه و السیاسه، ترجمه سیدناصر طباطبایی، چاپ دوم، تهران: ققنوس، ۱۳۸۴٫
    دینوری، ابوحنیفه ‌احمد‌‌بن‌‌داوود، اخبارالطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، بغداد: مکتبه المثنی، بی‌تا.
    شیخ مفید، محمد‌بن‌محمد‌بن‌نعمان، الارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: اسلامیه، بی‌تا.
    طبری، ابو‌جعفر محمد‌‌بن‌‌جریر، تاریخ الامم و الملوک، الجزء الثالث والرابع، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
    مسعودی، ابوالحسن‌ علی‌‌بن‌‌حسین‌‌بن‌علی، التنبیه‌والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵٫
    ــــــــــــــــــــــــ ، التنبیه والاشراف، بیروت: مکتبه خیاط، ۱۹۶۵٫
    ــــــــــــــــــــــــ ، مروج‌الذهب و معادن‌الجوهر، الجزءالثانی و الثالث، الطبعه الثانیه، قم: دارالهجره، ۱۴۰۴ق / ۱۳۶۳ش.
    مقدسی، مطهر‌بن‌‌طاهر، البدء والتاریخ (آفرینش و تاریخ)، ترجمه محمدرضا شفیعی کدکنی، ج۲، چاپ سوم، تهران: آگاه، ۱۳۸۶٫
    ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدر اسلام، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، قم: دفتر نشر معارف اسلامی، ۱۳۷۵٫

    یعقوبی، احمد‌‌بن‌‌یعقوب‌‌بن‌‌جعفر‌‌بن‌‌وهب‌‌بن‌‌واضح، تاریخ‌الیعقوبی، المجلدالثانی، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۳ / ۱۹۹۳م.

    نویسنده:

    محمدمهدی مرادی خلج: استادیار گروه تاریخ دانشگاه شیراز

    فصلنامه شیعه شناسی شماره ۵۳