به گزارش نیمه پر، امروزه وقتی پای صحبت بسیاری هموطنان و خصوصا جوانان می نشینیم وحتی در شب نشینی ها افراد شروع به اظهار نظر من باب سیاست های دیپلماسی کشور می کند، بنده به عنوان یک خبرنگار اجازه اظهار نظر و بحث تخصصی در این زمینه را به خود نمی دهم چرا که اطلاعات کافی و وافی در این زمینه ندارم.
اما از هم وطنان خود تقاضا دارم اگر می خواهند به آنچه در کنه موضوع وحقیقت امر است دسترسی داشته باشند، لطفا به برداشت های ذوقی اکتفا نکنند، برداشت ها منطقی از روی شعور هستند ونه شور واحساسات لحظه ای.
پسیاری از جوانان هم بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه انتظار ورود به بازارکار واشتغال را دارند ،من میخواهم بگویم اگر فرض را براین بگذاریم که زمینه های کارمندی برای جوانان در کشورمان مهیا نباشد، آیا زمینه های کار آفرینی هم مهیا نیست؟
اگر جوانی جربزه خوداشتغالی یا شاید بهتر بگویم خود حل مساله گی را ندارد چرا از بیکاری به عنوان یک معضل می پندارد و آن را به دوش جامعه و دولت مردان می اندازد؟!
بهتر نیست یکبار علت کم وکاستی ها را در خودمان جستجو کنیم.
چقدر شبیه شهدا هستیم؟ چقدر تلاش کردیم که شبیه باشیم؟ چقدر یادمان بود و هست که وامدار شهدا هستیم؟
چقدر در عبارت اصلاح الگوی مصرف تفکر کردیم؟
اگر تجمل گرایی و این الگوی مصرف غلط باعث می شود افرادی در پی تعویض وسایل رفاهی جهت رسیدن به آسایش و نه آرامش باشند و آنطور که می خواهند موفق نمی شوند بهتر نیست ابتدا این را فقر فرهنگی خود بداند جای آنکه آن را فقر اقتصادی نام بنهند وبعد به تحریم ها متصل کنند وبعد خود در جایگاه یک منتقد سیاسی قرار بگیرد وچه وچه وچه..
روانشناسان می گویند ریشه توجه بیش از حد یک جوان به ظاهر خود، کمبود اعتماد بنفس وخود کم بینی آن جوان است.
وقتی رییس جمهور آمریکا به رهبر ایران نامه ای می دهد و می نویسد: اگر جنگی در منطقه اتفاق بیفتد امریکا هیچ تمایلی به حظور در آن ندارد!
اینکه امروز کشور ایران به عنوان یک ابر قدرت نظامی در یک سمت میز مذاکرده در برابر پنج قدرت شیطانی دنیا قرار می گیرد برای جوان ایرانی افتخار نیست؟!
اگر جوانی ایرانی متوجه این افتخارات و دستاورد ها نباشد به معنای خود کم بینی و ضعف اعتماد بنفس او نیست؟!
ما را چه شده است؟! چقدر از شهدا استقامت را یاد گرفیتم؟
لطفا آنقدر راحت طلب نباشیم، چون فرزند خردسالی که از پدر ومادرش تمام مدل اساب بازی ها را می خواهد دیگر معنای نداشتن ها را نمی داند و ناگزیر در بزرگسالی از نداشتن های طبیعی برخی امور دچار افسردگی و ضعف اعتماد به نفس می شود!
انسان باید زمین بخورد تا یادبگیرد چطور برخیزد.
اگر فردی را می شناسید که از گرنسنگی رنج می برد او را به کمیته امداد معرفی کنید، اما خواهش می کنم اگر موفق به پوشیدن مانتو ها و لباس های مارک نمی شویم به دوش تحریم ها نیندازیم!
یبکار به این فکر کنیم با تهیه وسایل آسایش زندگی چقدر به آرامش رسیدیم؟
قسمتی از نامه شهید علم الهدی به خواهر خود:
خواهر عزیز :
پس از اهداء سلام و درود، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو می کنم چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار برای اولین بار قلم به دست گرفتم و با شما حرف می زنم.
ساعتی پیش داشتم مطالعه می کردم به یک جمله رسیدم در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود برایتان بنویسم.
شاندلshandel متفکر بزرگ اروپایی قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می گوید:
« انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می کند» ما زندگی را در رنج می گذرانیم تا راحتی و آسایش ایجاد کنیم تمام عمر می دویم به این امید که لحظاتی بنشینیم.
استعمار فرهنگی و فرهنگ زدائی از طریق تقلید، تشابه، رقابت مصرف های مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق حضرت محمد(ص) که من یتشبه بقوم فهو منه که از کلمه شبیه استفاده شده اگر زندگیمان مثل اروپایی ها شد اگر وضع لباسمان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم… شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه زندگی به سوی او شدن میل کرده ایم.
یکنواختی و قالبی شدن انسان ها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت ما که مرتباً بوسیله برنامه های فرهنگی مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده می شود همه در قالب های ماشینیسم بخاطر بالا بردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل می کند. غارت اصالتها، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هر چه کمتر و تولید هر چه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون می شود. چرا که اروپای صنعتی می بایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند. و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت هم بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند واگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و… .
ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز می کند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدایی که به رسم امانت به انسان داده شده استفاده می کند و آن تنوع که شکلی از تکامل است.
می بینیم (همراه با درد) که تمام فلسفه ها و مذهب ها و ایده آلها و عشق ها و خواستها و … خلاصه شده در این: اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش و نه آرامش!
به نظر شما آیا انسان امروز بیشتر آرامش دارد یا انسان دیروز؟
پس همه نیروهایمان صرف فدا کردن آرامش زندگی، برای تهیه وسایل آسایش زندگی می شود.
مهرانه شاهمنصوریان/ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی