به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «بلاغ» این چارچوب تحلیلی، رفتار بازیگرانی مانند آمریکا، چین و روسیه را به خوبی توضیح میدهد اما وقتی به دیپلماسی ایران در پروندههای حیاتی مانند قفقاز و جبهه مقاومت مینگریم، با پدیدهای متناقض روبهرو میشویم؛ قدرتی با ابزارهای تهاجمی اما با دیپلماسی انفعالی.
قفقاز: آزمایشگاه شکست واقعگرایی انقلابی
بر اساس اصول واقعگرایی تهاجمی، دولتها در مناطق حیاتی باید؛ ۱) مانع شکلگیری توازن قوا به ضرر خود شوند، ۲) با پیشدستی، هزینه تغییر وضع موجود را برای رقبا افزایش دهند اما در ماجرای کریدور زنگزور، دیپلماسی ایران:
– در مقابل ائتلاف سهجانبه آذربایجان-ترکیه-رژیم صهیونیستی که به دنبال قطع حلقه وصل ایران به ارمنستان و اروپا بود، تنها به بیان «نگرانی» بسنده کرد.
– از اهرمهای اقتصادی، امنیتی و فرهنگی خود برای مقابله با این تغییر ژئوپلیتیک استفاده نکرد.
– در حالی که روسیه (طبق معمول) و حتی فرانسه فعالانه وارد میدان شدند، ایران به جای بازیگری، به تماشاگری تن داد.
آیا این رفتار، نفی آشکار اصول بنیادین واقعگرایی تهاجمی نیست؟ جایی که بقا در گرو پیشدستی است، نه انفعال؟
جبهه مقاومت: از پیروزی میدانی تا شکست دیپلماتیک
نظریه میرشایمر تأکید میکند که قدرتها باید پیروزیهای نظامی را به دستاوردهای راهبردی تبدیل کنند. اما در جنگ اخیر غزه:
– مقاومت با عملیات الاقصی طوفان، توهم شکستناپذیری رژیم صهیونیستی را در هم شکست.
– اما دیپلماسی ایران نتوانست این پیروزی را به تغییر معادلات منطقهای (مانند تشدید فشار برای عادیسازی روابط اعراب با اسرائیل) تبدیل کند.
– در حالی که رژیم صهیونیستی با وجود شکستهای پی در پی، با حمایت غرب پروژه نرمالیزاسیون را پیش میبرد، دیپلماسی ما حتی نتوانست از این فرصت برای تحریم بیشتر اسرائیل در مجامع بینالمللی استفاده کند.
راهبرد گذار: از تهدید انفعال تا فرصتسازی تهاجمی
اگر میخواهیم هزینههای انفعال در قفقاز و مقاومت تکرار نشود، باید:
۱) دیپلماسی امنیتی را جایگزین واکنشهای کلیشهای کنیم (مثلاً در قفقاز: اتحاد راهبردی با ارمنستان + فعالکردن اهرمهای قومی و مذهبی در آذربایجان)
۲) پیروزیهای مقاومت را به سکوهای دیپلماتیک تبدیل کنیم (مانند تشکیل کنسرسیوم حقوقی بینالمللی برای پیگیری جنایات اسرائیل)
۳) از ابزارهای غیرنظامی (اقتصاد، انرژی، کریدورهای ترانزیتی) برای افزایش هزینه رقبا استفاده کنیم.
انقلاب اسلامی یا محافظهکاری دیپلماتیک؟
واقعگرایی تهاجمی به ما میگوید: «قدرتهای بزرگ نه برای عدالت که برای بقا میجنگند». اما پرسش اینجاست:
– آیا دیپلماسی امروز ایران، در قفقاز و مقاومت، در حال «جنگ برای بقا» است؟
– یا با محافظهکاری راهبردی، فرصتهای تاریخی را به دشمنان واگذار میکند؟
تحولات قفقاز و غزه ثابت کرد که در نظام آنارشیک بینالملل، یا باید واقعگرایانه تهاجمی عمل کرد، یا محکوم به پذیرش نقشه دیگران شد. از این رو برخی از تصیمات کلان در کشور و از جمله تغییرات در دبیری شورای عالی امنیت ملی و تشکیل شورای دفاع را نباید از برخی پرونده ها از جمله پرونده هسته ای ایران، پرونده جریان مقاومت و به ویژه امضای تقاهم نامه امنیتی ایران و عراق و برخی رویکرد ها در قبال منطقه قفقاز و چین را در این حوزه دور دانست.
باید دید این روند منفعلانه در وزارت خارجه چگونه با تغییر مدیریت پرونده ها به رویکردی هوشمندانه به واقع گرایی تهاحمی با بهره گیری از ظرفیت های انقلاب اسلامی محقق میشود.
یادداشت: مهدی صفرزاده کارشناس سیاسی