به طور مثال، عبدالله رمضان زاده، سخنگوی دولت مدعی اصلاحات ازجمله افرادی است که بدون دیدن این فیلم او که در هیچکدام از اکرانهای خصوصی و اکران افتتاحیه این مستند حضور نداشته، به این مستند حمله کرده و نوشته که این مستند نگاهی تحریف آمیز به آیتالله منتظری دارد. این درحالی است که آنچه در این فیلم روایت میشود، روایتهایی از فرزند، نزدیکان و دوستان منتظری است. ای کاش رمضان زاده که اصلا فیلم را ندیده، میگفت که کجای فیلم تحریف است؟
مصطفی ایزدی، نویسنده کتاب «فقیه عالیقدر» درباره آیتالله منتظری هم به جای نقد اثر، به سازندگان این فیلم حمله کرده است. علی صدری نیا، کارگردان «قائممقام» نیز در واکنش به وی نوشته است: «فکر میکردیم لااقل آقای مصطفی ایزدی نویسنده کتاب فقیه عالیقدر، نقدی محتوایی بر استنادات قائممقام بنویسد؛ نه اینکه با حرفهایی چون «فرزند صفارهرندی» و «جوانیِ سازندگان»، بجای «ما قال»، صرفا «من قال» را نقد کنند. »
همچنین احمد منتظری هم که در این فیلم حضور دارد و به بیان خاطراتی از پدرش میپردازد نیز در گفت وگو با روزنامه جامعه فردا، گفته است: زمانی که به دیدن من آمدند و پیشنهاد گفتوگو برای این مستند را دادند خود را یک گروه محقق و مستندساز و کاملا بیطرف معرفی کردند و گفتند درباره آیتالله منتظری افراطها و تفریطهای زیادی شده است و میخواهند روایتی بدون قضاوت و همراه با اسناد تاریخی بسازند، حتی آقای فرجاللهی که پژوهشگر این برنامه است به من گفت وقتی نامه تکذیب خبر رجانیوز در مورد بیماری آلزایمر آیتالله منتظری را دیدم به خود لرزیدم و به همکارانم گفتم ما چکار داریم میکنیم. در آن نامه آیتالله منتظری با دستخط خود مطالب رجانیوز را تکذیب کرده بود. از همینرو من هم این پیشنهاد را پذیرفتم، اما گویی ماجرا شکل دیگری به خود داشته است. »
اما فرج اللهی در یادداشتی نوشته که این ادعا که «وقتی نامه تکذیب خبر رجانیوز در مورد بیماری آلزایمر آیتالله منتظری را دیدم به خود لرزیدم و به همکارانم گفتم ما چکار داریم میکنیم» از اساس نادرست و خلافواقع است. وی همچنین خطاب به احمد منتظری نوشته است: «تاریخ آن خبر و نامه تکذیب پدر مرحومتان، تیر ۸۸ است. حال آنکه من از زمستان ۹۰ در رجانیوز مشغول به کار شدهام. حتی شاید برایتان جالب باشد که من سه ماه بعد از این نامه پدر مرحومتان در مهرماه ۸۸ وارد دانشگاه شدهام. بنابراین در تیرماه ۸۸ حتی دانشجو هم نبودهام، چه برسد به خبرنگار! »