باور به اینکه «ما نمیتوانیم» در ذهن و باور بسیاری ریشه دوانده است؛ دو روز قبل که قرعه کشی جام جهانی مسکو صورت گرفت، از همان لحظات نخست گویندگان رادیو- تلویزیون، تحلیلگران رسانههای مجازی و فعالان توییتری تلگرامی، آه و ناله برداشتند که ایران در گروه بسیار سختی قرار گرفته و کارش زار است و تقریباً غلبه با این جریان نا امید و نا امید کننده بود و اگر کسی دم از مخالفت میزد، با این برچسب مواجه میشد که به فوتبال آشنا نیست و اظهارنظر فنی نمیکند.
گذشته از صحت و سقم تحلیلها، این نحوه ارزیابی فقط جنبه توده وار و عمومی ندارد، بلکه بسیاری از گروههای نخبه نیز در آن شریکند و نه حتی در مورد خاص قرعه کشی جام جهانی، بلکه در باب تحولات اجتماعی و مسائل اقتصادی و تحولات منطقهای هم به همین سیاق به بحث و گفت و گو میپردازند.
راهکار دائمی آنها عقب رفتن از مواضع است (چه ارزشی باشد و چه راهبردی) و مقاومت نکردن و مدام می گویند که حاکمیت به دلیل موانع قبلی خود، اکنون برخی عرصههای عمومی یا بین المللی را از دست داده است. اشتباه رایج این است که اولاً شیوه اجرایی سازی سیاستها را مد نظر ندارد و ثانیاً دستاوردها را کوچک و نازل میشمرد.
اگر نتوان گروههای مرجع را به ورطه امید آفرینی واقع بینانه کشاند، آنها آنقدر به سیاه نمایی علاقه مندند که هیچ سازهای برجا نخواهد ماند و همه چیز را باید واگذار کرد.