پسر این مرد که هنگام کشته شدن مادرش ۱۸ سال داشت، میگوید در این سالها سختی زیادی کشیده، اما او و خواهرش راضی به قصاص پدرشان نیستند. به همین دلیل با گذاشتن این شرط که پدرشان خانهاش را بهنام آنها کند تا بتوانند در آن زندگی کنند و بعد از آزادی دیگر سراغ آنها نرود او را میبخشند.
این پسر که حالا ۲۵ سال دارد در تشریح سالهای سخت زندگیاش میگوید: «پدرم سالها من، خواهر و مادرم را شکنجه کرد. این شکنجهها تاثیر بدی در روحیه ما گذاشت، ولی بهدلیل خاطرات خوب کودکیمان که هنوز پدرم به دام اعتیاد نیفتاده بود، راضی به قصاص او نیستیم. اما او در این هفت سالی که در زندان است هنوز اقدامی برای سند زدن خانهاش انجام نداده، من و خواهرم بسختی و به دور از هم زندگیمان را میگذرانیم.»
گفتوگو با مرد شکنجهگر را میخوانید.
چند سال داری؟
۵۷ سال.
چقدر درس خواندهای؟
سیکل دارم.
شغلت چه بود؟
راننده بودم و با ماشینم کار میکردم.
چند سال با همسرت زندگی کردی؟
۲۵ سال. من عاشق همسرم بودم.
پس چرا او را روزهای متوالی شکنجه کردی و سپس کشتی؟
او با مردان غریبه در ارتباط بود. من او را کتک میزدم تا به رابطه پنهانیاش اعتراف کند، اما سکوت او بیشتر اعصاب مرا به هم میریخت.
اگر با مردان غریبه در ارتباط بود، چرا او را طلاق ندادی؟
من او را دوست داشتم و نمیتوانستم او را طلاق دهم.
ماجرای کشف صد ساعت فیلم شکنجه همسرت چیست؟
میخواستم از اعترافات او فیلم بگیرم و حرفم را در دادگاه اثبات کنم. چون هیچکس حرفم را درباره خیانت همسرم باور نمیکرد. به همین دلیل از او فیلم گرفته بودم تا بتوانم از آن بهعنوان مدرک استفاده کنم که بعد از دستگیریام پلیس صد ساعت فیلم را در خانهام پیدا کرد.
دختر و پسرت میگویند همسرت زن پاکدامنی بوده. تحقیقات پلیس از همسایهها نیز این موضوع را تائید کرده. چرا فکر میکردی همسرت خیانتکار است؟
نمیدانم.
به شیشه اعتیاد داشتی و احتمالا تحت تاثیر مصرف شیشه به همسرت بد بین شده بودی. اینطور نیست؟
نه. من دچار توهم نبودم. سالها تریاک میکشیدم اما بعدها به شیشه معتاد شدم. همه به من میگفتند دچار توهم شدهام و این حرف مرا عصبیتر میکرد.
چرا دختر و پسرت را هم در خانه به زنجیر میبستی و آنها را محبوس میکردی؟
همسرم را در اتاق طبقه بالا زندانی کرده بودم تا حقیقت را بگوید. چند بار که به سر کار رفته بودم متوجه شدم در غیابم دختر و پسرم دست و پاهای زنجیر شده مادرشان را باز کردهاند. به همین دلیل وقتی خانه را ترک میکردم هر سه آنها را زندانی میکردم تا نتوانند فرار کنند. دختر و پسرم با مادرشان همدست بودند.
از ماجرای قتل بگو؟
شهریور ۸۹ بود و از این وضعیت خسته شده بودم. از همسرم خواستم تا حقیقت را بگوید، اما باز هم سکوت کرد. به همین دلیل چند سیلی بهصورتش زدم که بیهوش شد. دقایقی بعد پسرم وارد اتاق شد و به سمت مادرش رفت. او به من گفت که مادرش دیگر نفس نمیکشد. همان موقع بود که پسر و دخترم را همراه برادرم به سفر فرستادم.
چرا پسرت در دادگاه گفته بود که چنگکی را به شکم همسرت فرو کردی؟
من فقط از چنگک برای تهدید همسرم استفاده کرده بودم. هیچگاه با چنگک به شکم همسرم نزدم.
چرا بعد از قتل دختر و پسرت را به اجبار به سفر فرستادی؟
وقتی فهمیدم همسرم مرده از برادرم خواستم تا دختر و پسرم را برای سفر به ویلایش در پلور ببرد چون نمیخواستم فرزندانم شاهد حمل جسد مادرشان باشند.
با جنازه چه کار کردی؟
شبانه آن را داخل صندوق عقب ماشینم گذاشتم و به جنگلهای عباسآباد شمال که همسرم عاشق آنجا بود بردم و آنجا رها کردم.
وقتی فرزندانت از سفر برگشتند درباره غیبت مادرشان به آنها چه گفتی؟
گفتم مادرشان از خانه فرار و آنها را برای همیشه ترک کرده است.
چند روز بعد دستگیر شدی؟
سه ماه از این ماجرا گذشته بود که یک روز وقتی به محل کارم رفته بودم دخترم که در آن موقع ۲۱ ساله بود زنجیرهای پایش را باز کرده و به پلیس آگاهی رفت.
من همان روز دستگیر شدم و پلیس بقایای جسد همسرم را در جنگلهای عباسآباد پیدا کرد.
میدانی چرا فرزندانت از خونخواهی گذشتند؟
آنها از من خواستهاند تا سند خانه را به نامشان بزنم و بعد از آزادی از زندان به دیدنشان نروم. آنها فکر میکنند من نمیخواهم سند خانه را به نامشان بزنم اما در این مدت سه بار وکالت دادهام تا بتوانند خودشان خانه را به نام خودشان سند بزنند ولی نمیدانم چرا در این مدت این اتفاق نیفتاده است. به همین دلیل هم پروندهام منتهی به صدور حکم نشده است. آنها اگر رضایت هم ندهند من خانهام را به نام آنها سند میزنم.
حالا در زندان چکار میکنی؟
چیزی برای از دست دادن ندارم که ناراحت آن باشم. وقتی بازداشت شدم ماشینم سر خیابان محل زندگیمان پارک بود که بعد از ماهها، توقیف و به پارکینگ راهنمایی و رانندگی منتقل شد، اما هیچکس بهدنبال آن نرفت. حالا مستاجرهایم حتی اجاره خانهام را نمیدهند و دیگر اختیاری نسبت به اموالم ندارم. به همین دلیل هم برای گذشت فرزندانم از قصاص اصراری ندارم. در زندان هستم و دوران محکومیتم را میگذرانم.
از این وضعیت خسته نشدهای؟
نه. حالا وکیلم از دادگاه مهلت چند روزه گرفته تا در این مدت سند خانهام را به نام دو فرزندم بزند و رضایت قطعی آنها را جلب کند. هر چند این موضوع برای من اهمیتی ندارد.
میدانی دختر و پسرت چطور زندگیشان را اداره میکنند؟
هفت سال پیش پسرم در یک مغازه خدمات کامپیوتری کار میکرد، اما بعد از کشته شدن مادرش، وقتی او را چند روز در خانه حبس کردم از محل کارش اخراج شد. در جلسه قبلی دادگاه گفت در یک رستوران کار میکند و شبها هم آنجا میخوابد. دخترم هم در یک شرکت کار میکند و شبها در خانه اجارهای یکی از دوستانش میماند. آنها در این هفت سال که در زندان بودم یکبار هم به ملاقاتم نیامدند. میگویند از من میترسند.
زندگی آنها برایت اهمیت ندارد؟
من عاشق آنها هستم. پسرم به دیابت مبتلاست. او در جلسه دادگاه گفت که دور از خواهرش زندگی میکند و آنها نمیتوانند هر روز یکدیگر را ببینند. تنها کاری که میتوانم برایشان انجام بدهم این است که خانه را به نامشان سند بزنم. چون آنها دیگر نمیخواهند حتی با من روبهرو شوند.
از قتل همسرت پشیمان نیستی؟
من نمیخواستم همسرم را بکشم. مرگ او یک اتفاق بود.
اگر فرزندانت رضایت قطعیشان را اعلام کنند و آزاد شوی میخواهی چکار کنی؟
نمیدانم. شاید برای زندگی به جنگلهای عباسآباد بروم.