شیخ گفت: بنالید ببینم چه میگویید، کدامتان در این اقتصاد مقاومتی میبیند؟؟ بگوید تا ما اطلاع دهیم دولت مقاومتش را درهم بشکند.
مریدان گفتند: یا شیخ ما در خبرگزاریها خواندهایم که امسال ۷ میلیون دلار از سوئیس و دانمارک و آلمان و انگلستان و سنگاپور، سمعک وارد کشور شده است که نزدیک به ۶ تن است، آیا این حجم از مقاومت برای اقتصاد زیانآور نیست و کمرش خم نمیشود؟؟ ما نگرانیم یا شیخ!
شیخ کمی ریشش را خاراند و فکر کرد، سپس کمی سرش را خاراند و دوباره فکر کرد، سپس کمی پشتش را خاراند اما دستش به نقطۀ خارش پشت نرسید و از یکی از مریدان خواست که پشتش را بخاراند.
مرید نیز پس از راهنمایی شیخ و آدرسهای پیچ در پیچی که داد، به نقطۀ مورد نظر خارش دست یافته و چنگ در پشت شیخ انداخت، طوری که فریاد شیخ به آسمان رفت.
شیخ این مرید را بگفت: نمیخواهد، وحشی، مگر گربهای؟، ناخن است یا چنگک!!؟ ببینم تو ترم چندم مریدی هستی؟ تو را تاکنون ندیدهام! کارت مریدی ات را ببینم!
مرید خجالتزده گفت: ترم اول مریدی هستم، هنوز آموزش کارت مریدی مرا نداده است، اما ورقه انتخاب دروس ترم اول مریدی و قبض واریز شهریه را دارم.
شیخ بگفت: از چه روی این قدر ناخنهایت به سان گربهسانان بلند است؟
مرید ترم اولی بگفت: شیخا! من گیتار میزنم.
شیخ با خشم به این مرید بگفت: ای ناقض امنیت ملی! ای از پشت چنگ زن! لابد دولت یک چیزی میداند که اینها را وارد میکند، بروید یکی از شما شماره وزیر صنعت را بگیرد به او بگوییم چند تن هم ناخنگیر وارد کند، اینجور گربهوار نباشید.
مریدان با دهانهای باز شیخ را نگاه میکردند، شیخ بگفت: پیف! کدامتان سیر خورده است؟؟ بگوییم مسواک و خمیر دندان هم وارد کنند، خفه شدیم.
شیخ ادامه داد: وارد کردن این همه سمعک دو حالت دارد، یا تدبیر دولتی است برای اینکه شما جوانان صبح تا غروب کلاس را میپیچانید و درس نمیخوانید و به تکنولوژی تولید آن دست نمییابید و یا ترفندی غیردولتی و اعتراضآمیز است برای اینکه بگویند گوش مسئولان سنگین است و صدای نالههای مردم را نمیشنوند، و یا هم که باز یک جای برجام نشتی داده و دولت مجبور به واردات این اقلام چپندر قیچی است.
مریدی گفت: عه شیخ، این که سه تا شد، شما گفتید دو حالت!!
شیخ گفت: خموش باش، تو چه میفهمی!!؟
مریدی دیگر پرسید: شیخا! اگر دولت حمایت کند، محیط کسب و کار و بازار فراهم باشد، مگر ما مرض داریم درس نخوانیم و برای یک سمعک پیش کشورهای دیگر گردن کج کنیم؟؟
شیخ بگفت: مرغی که انجیر میخوره نوکش کجه، حتماً باز یک آقازادۀ بیکار پیدا شده است که از روی ناچاری مجبور است نانش را از توی گوشهای سنگین مردم در بیاورد، بروید خدا را شکر کنید که از کشور چین سمعک وارد نکرده است.
مریدان تا این پاسخ شیخ را شنیدند قصد نعره داشتند که شیخ با پشت دست بر دهان سهچهارتایشان کوفت و بقیه بیسر و صدا به بیابانها فرار کردند.