۱. در جستجوی حقیقت
روحیه جستجوگری را نمیتوان از زندگی جناب سلمان جدا کرد. وی کودکی زرتشتی بود تا اینکه با دین مسیحیان آشنا شده و آن را کامل تر از دین سابقش دانست و بدان گروید. در ادامه برای درک روحانیون طراز اول مسیحیان، متحمل سفرهای زیادی شد تا شاگردی آنها را به جا آورد. از این رو، وی به شام، موصل، نصیبین و عموریه سفر کرد. در این سفرها و استفاده از روحانیون پارسای نصرانی بود که فهمید در حجاز پیامبری به عنوان خاتم پیامبران ظهور خواهد کرد. وی پس از پی بردن به این مسئله، عزم حجاز کرد و در راه به دست کاروانی از قبیله بنی کلاب اسیر شد و در نهایت به عنوان برده فروخته شد و به خدمت مردی از یهودیان بنی قریظه درآمد؛ به مدینه برده شد و آنجا ماند. از این رو سلمان در همان سال اول هجرت پیامبر به مدینه است که اسلام را میپذیرد و نه زودتر.(۱)
۲. به دنبال نشانهها
سلمان از روی احساس یا تعصب و… به پیامبر خاتم ایمان نیاورد. بلکه وی با محکمترین دلیلها اقدام به پذیرش اسلام کرد؛ زیرا میدانست که آخرین پیامبر الهی، صدقه را نخورده و هدیه را قبول میکند. وی میدانست که پیامبر خاتم، مهر و نشانی از نبوت را بین دو کتف خود دارد. از این رو در اولین برخورد با حضرت محمد(ص) در محله قبا، به نیت صدقه، آذوقهای به حضرت داد و دید که پیامبر(ص) آنها را بین اصحاب تقسیم کرد و خود از آنها چیزی نخورد. سپس آذوقهای به نیت هدیه داد و دید پیامبر(ص) از آنها تناول کرد. سلمان با دیدن این نشانه، باز هم راضی نشد و به دنبال مشاهده آن نشان الهی در بدن پیامبر(ص) بود. در یک تشییع جنازه پشت سر پیامبر حرکت کرد تا مهر نبوت را ببیند؛ پیامبر(ص) که از قصد سلمان آگاه شد؛ لباس را طوری گرفت تا آن نشان نمایان شود. اینجا بود که جناب سلمان خود را بر پاهای حضرت انداخت؛ پیامبر(ص) را بوسه باران کرد و ایمان آورد.(۲)
۳. این اسلام خریدن دارد
در موارد بسیاری میبینیم که پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) از سلمان حمایت کرده است؛ او را به عقد اخوت ابوذر در آورده و پول آزادی او از قید بردگی را تأمین نموده است.
تاریخ نقل کرده که در روزی از روزها سلمان وارد مجلس شده و همه حضار برای احترام به این شخصیت والا از جا خود بر میخیزند و وی را به خاطر احترام ویژه پیامبر(ص) به ایشان، احترام کرده و بر صدر مجلس مینشانند؛ ولی عمر بن خطاب در بین آن جمع، نه تنها بلند نمیشود؛ بلکه کار دیگر صحابه و حاضران را به دلیل عجمی بودن سلمان تقبیح میکند. در این بین پیامبر(ص) بر منبر رفته و ضمن رد کردن نژادپرستی، همگان را فرزندان آدم خطاب کرده و معیار برتری را فقط تقوا عنوان میکنند و در ادامه میفرمایند:«سَلْمَانُ بَحْرٌ لَا یُنْزَفُ وَ کَنْزٌ لَا یَنْفَدُ سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ سَلْسَلٌ یَمْنَحُ الْحِکْمَهَ وَ یُؤْتِی الْبُرْهَان؛ سلمان، دریایی است که نمیخشکد و گنجی است بیپایان. سلمان از ما خاندان میباشد. او آبشار و چشمهای است که حکمت را جاری میکند و راه و دلیل روشن میآورد.»(۳)
آری اسلام بر پایه منطق و برهان سلمان خریدن داشته و از این رو حمایت پیامبر را به خود جلب کرده است.
۴. در میدان تصمیم ها
حضور سلمان را میتوان همواره در میدانهای مهم دید. وی پس از جنگ خندق در تمامی جنگها حضور یافته، حتی طرح کندن خندق در اطراف مدینه با پیشنهاد ایشان بوده است. سلمان نه تنها این پیشنهاد را مطرح ساخت؛ بلکه در ساخت آن نیز دست به کار شد. توانایی و قدرت بدنی بالای سلمان بود که رشک مهاجر و انصار را بر انگیخت و هر گروهی وی را از خود می خواند؛ اینجا بود که باز پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:«سلمان از ما اهل بیت است.»
در نبرد طائف نیز پیشنهاد ساخت و استفاده از منجنیق توسط سلمان بوده، در فتح مداین نیز سلمان به عنوان مذاکره کننده از سوی لشکر مسلمانان با سران نیروهای ایرانی به کار گرفته شد. اینها همه میرساند که سلمان در صحنه بوده و این خود درسی بزرگ است.
۵. اهل بصیرت و ولایت
سلمان در صحنه بوده و با انتخابهایی صحیح بصیرت خویش را به اثبات رسانده، وی مانند افرادی چون طلحه و زبیر از قافله سعادت جا نماند و ثابت قدم بود. ماجرای سقیفه مهر تأیید دیگری بر بصیرت سلمان است. وی در جریان بیعت با ابابکر به زبان فارسی فرمود:«کردید و نکردید و ندانید که چه کردید.» سپس از بیعت امتناع کرد. در آن هنگام گردنش را گرفتند و به زور بیعتی گرفته شد. در ادامه فرمود: «یَا أَبَابَکْرٍ …. مَا عُذْرُکَ فِی تَقَدُّمِ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ وَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّه وَ أَعْلَمُ بِتَأْوِیلِ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ؛ یا ابابکر عذر تو چیست وقتی که بر کسی پیشی گرفتهای که از تو داناتر است و به رسول خدا نزدیکتر است و عالم ترین فرد به تأویل کتاب الهی و سنت نبویست.»(۴)
وی توسط خلیفه دوم به عنوان استاندار مدائن انتخاب شد؛ ولی پذیرش این حکم را مشروط به کسب اجازه از امام علی(علیهالسلام) گذاشت و به دستور ایشان استانداری را پذیرفت. وی حقوق دریافتی بابت استانداری را نیز خرج نیازمندان میکرد و خودش از راه زنبیل بافی کسب روزی میکرد. در انتها و پس از عمری افتخار در سال ۳۶ قمری و در مدائن درگذشت و امام علی(علیهالسلام) با علم الهی خویش از وفات سلمان باخبر شده و خود به مدائن آمده و مشغول تغسیل، تکفین و تدفین سلمان میشود و او را با دستان خویش به خاک میسپارند.(۵)