پایگاه خبری تحلیلی رامسرنوین
  • گزیده اخبار :
  • پنج شنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ , Thursday 21 November 2024
    Ramsarnovin.ir
    آرشیو سایت





  • کد مطلب : 1305
  • تعداد نظرات : ۰ نظر
  • تاریخ انتشار خبر : ۳۰ آذر, ۱۳۹۳ - ۱۰:۲۰
  • شما اینجا هستید :خبر برگزیده > ویژه ها
  •   

    حجت‌الاسلام دکتر محسن الویری:

    از صلح حسنی تا قیام حسینی؛ راه یکی است/ ائمه در کنار هم یک انسان ۲۵۰ ساله را تشکیل می‌دادند

    همان‌طور که ائمه در کنار هم یک انسان ۲۵۰ ساله را تشکیل می‌داده‌اند، هریک از ائمه نیز متناسب با شرایط خودش، تجمیع تجربیات آن انسان ۲۵۰ ساله در دوره‌ی امامت خودش است.

    به گزارش نیمه پر، صلح امام حسن علیه‌السلام یکی از موضوعات مهم تاریخ اسلام است که متأسفانه آن‌گونه که باید مورد تبیین قرار نگرفته است. «نرمش قهرمانانه» کلیدواژه‌ای است که رهبر انقلاب از آن برای تبیین صلح امام حسن علیه‌السلام استفاده کرده‌اند. به باور ایشان «هر کس – حتی خود امیرالمؤمنین علیه‌السلام – هم اگر به جای امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود و در آن شرایط قرار می‌گرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن علیه‌السلام کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که امام حسن علیه‌السلام، فلان گوشه‌ی کارش سؤال‌برانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود.» برای واکاوی بهتر این موضوع و اینکه مرز بین نرمش قهرمانانه و ذلت‌پذیری کجاست، با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری، عضو هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم علیه‌السلام به گفت‌وگو نشستیم.‬

    * در بررسی تاریخ اهل‌بیت علیهم‌السلام، شاهد تفاوت‌های ظاهری میان رویه‌هایی که اتخاذ کرده‌اند هستیم که ممکن است عده‌ای چنین تصور کنند این رویه‌ها در تناقض با هم است، چگونه می‌توان به این شبهه پاسخ داد؟

    این پرسش را می‌توان از دو جنبه‌ی مختلف مورد بررسی قرار داد؛ جنبه‌ی نخست «وجه کلامی» آن است که چگونه این تفاوت‌ها با موضوع «عصمت» سازگاری دارد و همچنین با توجه به اینکه معتقدیم ائمه علیهم‌السلام «نور واحد» هستند، چرا جلوه‌های رفتاری ایشان متفاوت است. به‌لحاظ کلامی، از آنجایی که ائمه از جوهر عصمت برخوردار هستند، جهل و خطا در وجود آن‌ها راه ندارد و همچنین با توجه به اینکه «نور واحد» هستند، تفاوت در روش‌های ایشان ناشی از تفاوت در «مبانی» نیست، بلکه به دلیل «اقتضائات پیرامونی» است و این نور با توجه به شرایط مختلف، به‌ گونه‌های مختلفی تجلی پیدا می‌کند.

    توضیح آنکه ائمه‌ی اطهار با توجه به دارا بودن جوهره‌ی عصمت، نقش هدایت‌گری دارند و این هدایت‌گری، حسب مخاطبان و شرایط، اقتضائات مختلفی دارد و این مفهوم اینکه رفتار ائمه تابع شرایط بود نیست، بلکه مدیریتی است که ائمه برای اعمال هدایت‌گری خود داشتند. ائمه در برخورد با محیط اطراف خود، فعال عمل می‌کردند، نه منفعل و به همین دلیل، تفاوت‌هایی در رفتار ایشان دیده می‌شد.

    اما اگر از جنبه‌ی تاریخی به بررسی رفتار آن‌ها بپردازیم، ما برای عملکرد ایشان یک «جامعیت طولی» قائل هستیم؛ به این معنا که اگر امامی بعد از امام دیگر آمده است، از یک جهت شاخص شده است و ما آن امام را به‌عنوان الگو قرار می‌دهیم.

    اما اکنون که دوران حضور به اتمام رسیده است و در دوران غیبت به سر می‌بریم، علاوه بر آن جامعیت طولی، باید با یک «جامعیت عرضی» نیز به ائمه بنگریم؛‌ یعنی اکنون که همه‌ی تجربه‌های ائمه تجمیع شده و به صورت یکپارچه در اختیار ما قرار گرفته است، دیگر نمی‌توانیم صرفاً یکی از آن‌ها را الگو قرار دهیم و بگوییم که امام صادق علیه‌السلام یا امام جواد علیه‌السلام الگوی ما هستند، بلکه امروز با توجه به پیچیدگی‌های زندگی بشر، همه‌ی ائمه با تنوع رفتاری و روش و منشی که دارند، برای ما الگو هستند که من این را جامعیت عرضی می‌نامم.

    اگر ما از یک طرف همه‌ی ائمه را به‌عنوان یک انسان ۲۵۰ ساله در نظر می‌گیریم (که تعبیر درست و زیبایی نیز هست)، از یک طرف هم باید در نظر داشته باشیم که هرکدام از ائمه به‌تنهایی جلوه‌های رفتاری دیگر ائمه را دارند و این‌طور نیست که این انسان ۲۵۰ ساله که در هرکدام از برهه‌ها به یک خصوصیت شناخته شده است، از دیگر جنبه‌ها خالی باشد. اگر ما امیرالمؤمنین علیه‌السلام را به ولایت، امام حسن علیه‌السلام را به صلح، امام حسین علیه‌السلام را به قیام و شهادت، امام سجاد علیه‌السلام را به عبادت، امام باقرین علیهم‌السلام را به علم، امام کاظم علیه‌السلام را به مبارزه تا اسارت، امام رضا علیه‌السلام را به همکاری با دستگاه خلافت و ائمه‌ی پس از امام رضا علیه‌السلام را به تحمل مرارت و حتی امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف را به هدایت در حال غیبت می‌شناسیم.

    سؤال من این است که کدام امام را می‌شناسیم که یکی از این عناصر در زندگی او وجود نداشته است؟ کدام امام است که اهل عبادت نباشد؟ کدام امام است که اهل علم نباشد؟ کدام امام است که برای حفظ دین، تا حدی همکاری با دستگاه خلافت را نداشته باشد؟

    همه‌ی این موارد در امام وجود داشته است، منتها هرکدام از آن‌ها حسب مقتضیات زمان، جلوه‌ی بیشتری داشته است.

    بنابراین همان‌طور که ائمه در کنار هم یک انسان ۲۵۰ ساله را تشکیل می‌داده‌اند، هریک از ائمه نیز متناسب با شرایط خودش، تجمیع تجربیات آن انسان ۲۵۰ ساله در دوره‌ی امامت خودش است.

    اگر ما این نگاه کلان را نسبت به سیره‌ی اهل‌بیت علیهم‌السلام داشته باشیم، بر نحوه‌ی الگوبرداری ما برای زندگی امروزمان اثر می‌گذارد و این تلقی که ما به تأسی از یک امام بپردازیم را به این نگاه که ما به مجموع رفتارهای ایشان نیاز داریم، تبدیل می‌کند و این مسئله، قدرت مانور و پویایی ما را افزایش می‌دهد.

    * برخی چنین تصور می‌کنند که صلح امام حسن علیه‌السلام، حرکتی از روی انفعال بوده است در حالی‌که رهبر انقلاب معتقدند «امام حسین علیه‌السلام جزو مدافعان ایده‌ی صلح امام حسن علیه‌السلام بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک – از این پُرشورها و پُرحماسه‌ها – به امام مجتبی علیه‌الصلاهوالسلام اعتراضی کرد، امام حسین علیه‌السلام با او برخورد کردند: فغمز الحسین فی وجه حجر». هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمی‌گرفت.» دلایل صلح امام حسن علیه‌السلام در آن برهه از تاریخ چه بود؟

    در پاسخ به این سؤال، در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که مهم‌ترین وظیفه‌ی ائمه، «حفظ دین» به بهترین شکل ممکن و گشودن راه برای پیوستن سایرین به مکتب اهل‌بیت بوده است. اگر با این مقدمه‌ی کلی به ماجرا نگاه کنیم، می‌توانیم پاسخ دهیم که پذیرش صلح در آن زمان از سوی امام حسن علیه‌السلام، برای حفظ دین بوده است. علاوه بر این، حفظ انسجام امت و گشودن راهی که چراغ مکتب اهل‌بیت خاموش نشود را می‌توان به‌عنوان عوامل اصلی دیگر دانست.

    موضوع اول که حفظ دین بوده است، کاملاً واضح است و نیاز به توضیح ندارد، اما حفظ انسجام امت اسلامی و ممانعت از چندپارگی جامعه‌ی اسلامی، موضوعی است که چندان به آن توجه نشده است. امام حسن علیه‌السلام خودشان به‌صراحت به این نکته اشاره می‌کنند. امام صادق علیه‌السلام نیز در روایتی تصریح می‌کنند کاری که جدم امام حسن علیه‌السلام انجام داد، بهترین کاری بود که خیر امت در آن نهفته بود.

    مسئله‌ی سوم نیز ممانعت از خاموش شدن چراغ مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام است. مرحوم مجلسی در باب هجدهم جلد چهل‌و‌چهار کتاب شریف «بحارالانوار»، ۹ روایت را در رابطه با صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه ذکر کرده‌اند که در برخی از آن‌ها، امام علیه‌السلام به‌صراحت به اطرافیان خود در این رابطه پاسخ داده‌اند.

    مرور پاسخ‌های امام نشان می‌دهد که امام علیه‌السلام با توجه به مخاطب و به‌صورت تاریخی به آن‌ها پاسخ داده‌اند و صلح خود را مانند صلح پیامبر اسلام با قبیله‌ی بنی‌ضمره و بنی‌اشجع و مردم مکه (در زمان بازگشت از صلح حدیبیه) معرفی کرده‌اند. گاهی هم با تشریح جایگاه امام و ضرورت تبعیت از آن، صلح خود را توضیح می‌دادند و گاهی نیز اشاره می‌کردند که اگر من چنین نمی‌کردم، از شیعیان ما کسی در سطح زمین باقی نمی‌ماند، مگر آنکه کشته می‌شد.

    در روایت دیگری از امام باقر علیه‌السلام، که مرحوم کلینی در «کافی» نقل کرده‌اند، ایشان قسم یاد می‌کنند کاری که انجام داده‌ام برای شیعیانم انجام داده‌ام و بهتر از آن چیزی است که خورشید بر آن بتابد و از آن عبور (یا غروب) کند. مسائل تاریخی نیز این سه دلیل را به‌شدت تأیید می‌کنند.

    * دوگانه‌انگاری صلح امام حسن علیه‌السلام و قیام امام حسین علیه‌السلام و بعضاً برتر دانستن قیام امام حسین علیه‌السلام، منبعث از چه تفکری است و در هندسه‌ی تفکر شیعی، تا چه میزان قابل قبول است؟

    این یکی از آسیب‌هایی است که بیش‌وکم خود را به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم نشان می‌دهد و باید آن را به‌عنوان یک آسیب بدانیم. مرحوم صدوق در «علل‌الشرایع» روایتی را نقل می‌کنند که شخصی به نام ابی‌سعید نزد امام حسن علیه‌السلام می‌رسند و در مورد صلح از امام سؤال می‌کنند و ایشان نیز با بحثی کلامی پاسخ می‌دهند و از ابی‌سعید می‌پرسند آیا من حجت خدا بر مردمان نیستم؟ آیا من امام مردم بعد از پدرم نیستم؟ آیا من همانی نیستم که پیامبر فرمودند حسن و حسین هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قعود کنند؟ این سؤال نشان می‌دهد که این شائبه از همان ابتدا هم وجود داشته است و عده‌ای بر این باور ناصواب بودند که راه امام حسن علیه‌السلام، راهی متفاوت از امام حسین علیه‌السلام است.

    این تفکر و نگاه ناصواب، از عدم درک درست نسبت به مفهوم و جایگاه امام علیه‌السلام نشئت می‌گیرد و اگر ما به جامعیت و نور واحد بودن آن‌ها اعتقاد داشته باشیم، دیگر این تفکر معنا ندارد. همان‌طور که ائمه در مورد فضایل امام حسین علیه‌السلام، قیام ایشان و فضایل اشک بر ایشان گفته‌اند، ما نیز شکی در فضل ایشان در این موارد نداریم، اما اگر قرار باشد امام حسین علیه‌السلام را از جنبه‌ی امامت بالاتر از امام حسن علیه‌السلام بدانیم، این تمایز قابل پذیرش نیست و کسانی که قائل به این تفکر (دوگانه‌پنداری) هستند، برایشان هیچ فرقی میان امام حسن و سایر ائمه وجود ندارد و کلیه‌‌ی کارهای ائمه، از بعثت تا غیبت صغری، زیر سؤال می‌رود؛ چراکه غیر از امام حسین علیه‌السلام، کسی دست به قیام نزد.

    با این تفکر، اقدام پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در صلح حدیبیه، همکاری امیرالمؤمنین علیه‌السلام با دستگاه خلافت در دوران گوشه‌نشینی، سکوت امام سجاد علیه‌السلام در ماجرای حرّه و حتی برخی اقدامات امام حسین علیه‌السلام هم زیر سؤال می‌رود؛ چراکه تا زمان حیات معاویه، امام حسین علیه‌السلام نیز مانند امام حسن علیه‌السلام، به صلح پایبند بودند و وارد جنگ نشدند و در حد فاصل سال ۵۰ هجری (شهادت امام حسن علیه‌السلام) تا سال ۶۰ هجری (مرگ معاویه) دست به قیام نزدند.

    امام حسین علیه‌السلام حتی در روز عاشورا نیز دو خطبه خواندند و سپاهیان یزید را به حق دعوت کردند و ممکن است عده‌ای این دعوت را نوعی جهادگریزی بدانند. حضرت حتی در آخرین لحظات زندگی خود و زمانی که در قتلگاه بودند و می‌دیدند که دشمنان به سمت خیمه‌ها می‌روند، خطاب به آن‌ها می‌گوید که اگر دین ندارید، آزاده باشید و اگر دین ندارید، غیرت عربی شما کجا رفته است؟ خوب اگر بخواهیم با معیار این تفکر پیش برویم، طبیعی است که اقدامات اهل‌بیت جملگی زیر سؤال می‌رود، در حالی که می‌دانیم این‌گونه نیست و باید به‌طرز دیگری به سیره‌ی اهل‌بیت نگریست.

    * رهبر معظم انقلاب در یکی از سخنرانی‌های خود، صلح امام حسن علیه‌السلام را زیباترین نمونه‌ی «نرمش قهرمانانه» معرفی کردند. مختصات این نرمش چیست و چه ویژگی‌هایی دارد؟

    در رابطه با تحلیل محتوای صلح، بسیار سخن گفته شده و من نمی‌خواهم وارد آن شوم و اگرچه رهبر معظم انقلاب نیز به‌خوبی دیدگاه خود را در رابطه با نرمش قهرمانانه توضیح داده‌اند، من می‌خواهم از بُعد دیگری به این ماجرا نگاه کنم و نظر خود را در معرض داوری قرار دهم.

    همان‌طور که رهبر معظم انقلاب به‌زیبایی توضیح داده‌اند، نرمش قهرمانانه یک «مانور هنرمندانه» است برای رسیدن به مقصود و این یک نکته‌ی مهم است. باید بدانیم همانگونه که گفته شد در مرتبه‌ی اول، آنچه مهم است «حفظ دین»، «حفظ وحدت امت اسلام» و «باز نگه داشتن راه گرویدن به مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام» است.

    اگر بخواهیم وارد عرصه‌ی زندگی اجتماعی شویم نیز طبیعی است هرکدام از مردم دارای ویژگی‌های خاص خود هستند و نمی‌توان همه‌ی آن‌ها را با یک روش به سمت خدا فراخواند. همان‌طور که در طب جسمانی نیز برای هریک از افراد مبتلا به یک بیماری، ممکن است نسخه‌ای جدا تجویز شود، در طب معنوی و روحانی نیز همین‌طور است.

    از این حیث، نرمش قهرمانانه یعنی در نظر گرفتن «مبانی» و «اصولی» که به آن پایبندیم و هیچ‌گاه ذره‌ای از آن عدول نمی‌کنیم و در مواجهه با مخاطب، متناسب با هدفی که داریم و می‌خواهیم به آن برسیم، انعطاف لازم را داشته باشیم.

    نکته‌ای که برخی فراموش کرده‌اند، از این قرار است که امام علیه‌السلام حتی در میدان مبارزه نیز نقش هدایت‌گری دارند و هادی امت، همواره راه را برای بازگشت طرف مقابل فراهم می‌کند و به‌گونه‌ای ترش‌رویی و غلظت از خود نشان نمی‌دهد که این راه بسته شود.

    ما اگر این وجه را در نظر بگیریم، از طریق گفت‌وگو و مذاکره می‌توانیم سخن خود را به دشمن منتقل کنیم. ما باید به عنوان حکومت دینی، فضای گفت‌وگو را در جهان ایجاد کنیم و اگر این‌گونه نشود، هیچ گم‌کرده‌راهی هدایت نمی‌شود.

    به همین دلیل است که رهبر انقلاب در جایی فرمودند که گاهی می‌توان از طریق دیپلماسی به اهدافی رسید که از طریق جنگ‌ها نمی‌توان. بنابراین نه صلح و نه جنگ، هیچ‌کدام فی‌‌نفسه دارای ارزش و اهمیت نیستند. آن چیزی که از اهمیت و ارزش برخوردار است، همان‌طور که گفته شد، حفظ دین، حفظ وحدت امت اسلام و دعوت مردم به دین است.

    متأسفانه یک تلقی اشتباه از نزاع میان حق و باطل وجود دارد که گویی هیچ گفت‌وگویی میان آن دو نباید برقرار شود. در حالی که اگر این‌گونه بود، هیچ پیامبری، کفار را به دین خدا دعوت نمی‌کرد. برای رساندن پیام خود باید فضای گفت‌وگو را حفظ کنیم و اگر جواب نگرفتیم، به‌سراغ راه‌های دیگر برویم. بنابراین نرمش قهرمانانه یعنی از یک طرف برای تشخیص نقاط ضعف دشمن، انعطاف نشان دهیم و از طرف دیگر، راه را برای هدایت احتمالی حتی یک نفر هم در جبهه‌ی دشمن نبندیم.

    از سویی دیگر، به نظر می‌رسد که عده‌ای یک خلط میان مفهوم «جهاد» و «جنگ» انجام داده‌اند و این دو را یکسان می‌بینند. اسلام دین جهاد است و حضرت زهرا و امیرالمؤمنین نیز جهاد را مایه‌ی عزت اسلام می‌دانند، اما جهاد لزوماً جنگ نیست. جهاد یک حکم دینی است و تعطیلی و سستی هم ندارد، ولی شکل جهاد الزاماً جنگ نیست.

    رهبر معظم انقلاب تعبیر زیبایی دارند که می‌فرمایند: «رزمندگان یعنی کسانی که در مقابله با دشمن مجاهدت کردند، مجاهدت هم اعم از مقاتله است. مقاتله یعنی جنگ نظامی و مجاهدت مجموعه‌ای از انواع مبارزه‌هاست: جنگ نظامی، جنگ فکری، جنگ روحی، جنگ اجتماعی، مجموعه‌ی این‌ها اسمش مجاهدت است.»

    جایی که عزت مسلمانان زیر سؤال برود، عرصه‌ی جنگ است. جایی که اصل دین در خطر باشد نیز عرصه‌ی جنگ است، اما همیشه که چنین شرایطی نداریم. این در حالی است که جهاد همیشگی است. زمانی که صلح تمام می‌شود، جنگ آغاز می‌شود و بالعکس.

    اما جهاد در هر دو حال ادامه دارد و یک کار فی‌سبیل‌الله است. این یکسان‌پنداری (میان جنگ و جهاد)، منجر به همان اشتباهی می‌شود که حتی صحابه‌ی امام حسن علیه‌السلام نیز مرتکب آن شدند و امام را به اتهام اینکه جنگ نکرده‌اند، زیر سؤال بردند. بنابراین نرمش قهرمانانه یکی از سخت‌ترین عرصه‌های جهاد است که باید به آن دقت شود.

    * برخی ممکن است نرمش قهرمانانه را به معنای پذیرش خواسته‌های ناحق طرف مقابل قلمداد کنند، مرز میان نرمش قهرمنانه و و ذلت‌ناپذیری چیست؟

    در نرمش قهرمانانه، آن فردی که قهرمان است، اصولی آشکار دارد و با همه‌ی وجود به آن پایبند است و از آن عدول نمی‌کند اما متناسب با شرایطی که دارد، ممکن است از خود انعطاف‌هایی نشان دهد تا از یک‌سو نقاط ضعف دشمن را شناسایی کند و از سوی دیگر، حُسن‌نیت خود را نشان دهد. در عین حال آن چیزی که از همه مهم‌تر است آنکه وجه هدایت‌گری را نیز بر مخاطب نمی‌بندد.

    اما در ذلت‌پذیری، شخص ضعیف روی اصول خود پا می‌گذارد و بنابراین «عزتش زیر سؤال می‌رود. این در حالی است که در روایت آمده است که مؤمن از هرچیزی می‌گذرد جز عزتش؛ چراکه عزت مؤمن متعلق به خودش نیست، برای خداست. اما در ذلت‌پذیری، فرد عزت و همه‌ی عوامل عزت‌بخش خودش را زیر پا می‌گذارد.

    در صلح حدیبیه نیز می‌بینیم که کفار ابتدا «بسم‌الله» را حذف کردند و بعد نام «رسول‌الله» را و بعد که پیامبر به مردم بازگشتند، عده‌ای که کاسه‌ی داغ‌تر از آش بودند، از پیروی پیامبر استنکاف کردند. این در حالی بود که پیامبر اسلام در مقام گفت‌وگو و مذاکره است و نمی‌تواند با تندی و خشونت حرف خود را بزند.

    با پرهیز از کوته‌نظری و مقطع‌نگری است که انسان می‌تواند به عمق مفهوم و اهمیت نرمش برسد. امام حسن علیه‌السلام نیز در یک روایت تصریح می‌کنند که نمی‌توانید حکمت کاری که انجام داده‌ام را دریابید و اینکه به من خشم می‌ورزید، به دلیل نادانی نسبت به حکمت عمل من است.

    البته طبیعی است که شناخت مصداق آن در جامعه، با ظرافت‌هایی همراه است. در جوامع غیردینی، معیار عرف عقلای جامعه است و راهکارهای خود را دارد. اما در «جامعه‌ی ولایی» تشخیص آن با رهبری جامعه است. حتی کسانی که قدسیت رهبری را قبول ندارند نیز می‌پذیرند که وقتی رهبری یک جامعه حرفی می‌زند، باید پذیرفت، چون نمی‌شود هرکس راه خود را برود. در نتیجه، باید گفت که اگرچه تشخیص مصداق سخت است، اما معیار کاملاً مشخص است.

    * در برهه‌ای از تاریخ انقلاب اسلامی، رهبر معظم انقلاب، دشمن را به اقدام کربلایی و عاشورایی تهدید می‌کنند و در برهه‌ای دیگر، سخن از نرمش قهرمانانه به میان می‌آورند. با این توضیحات شما، آیا می‌توانیم هر دو مورد را در چارچوب گفتمان اسلام ناب تحلیل کنیم؟

    بنده هم می‌خواستم در پایان به این نتیجه برسم و باید بگوییم که در عرصه‌ی کلان کشور، اوضاع به‌گونه‌ای نیست که بخواهیم صرفاً به یک امام تأسی کنیم. همان‌طور که گفتم، باید در این مورد به جامعیت عرضی اهل‌بیت توجه داشته باشیم و همه‌ی ائمه را به‌طور هم‌زمان الگو قرار دهیم.

    ما امروز هم به راه علمی باقرین علیهماالسلام، هم سکوت امیرالمؤمنین علیه‌السلام، هم ذلت‌ناپذیری امام حسین علیه‌السلام و هم همکاری با حکومت‌ها به‌صورت «مشروط» نیاز داریم و امکان تفکیک وجود ندارد.

    رهبر معظم انقلاب نیز در آن سخنرانی تصریح کردند که اگر دشمن به ما حمله کند و ما را در تنگنا قرار دهد، ما اقدام عاشورایی انجام می‌دهیم. واضح است که اینجا صحنه‌ی سکوت امیرالمؤمنین علیه‌السلام و علم باقرین علیهما‌السلام نیست و پیداست که صحنه‌ی شهادت‌طلبی و کوبیدن بر دهان دشمن مکار است.

    مرجع: khamenei.ir