در نهایت اما کاسه صبر مردم یکجا لبریز شد «مشهد قیام کرد»، تیتر اکثر خبرگزاریها و کانالهایی شد که از حرکت مردمانی نوشتند که هدفشان « نه به گرانی» بود. آنهایی که در مقابل این همه درد و مشکل تاب مقاومت نیاوردند، سخنان معاون اول رئیس جمهور هم برایشان دریچهای از امید را باز نکرد، اینکه گفت «ما در چهار سال گذشته تورم را از ۴۰ درصد به زیر ۱۰ درصد رساندهایم و این اتفاق بزرگی است. شاخصهای اقتصادی کشور در وضعیت مناسبی است. ولی چند کالا گران شده است. سال گذشته ۶۰۰ هزار شغل و در شش ماهه اول امسال هم ۷۰۰ هزار شغل درست شده است».
حرفهایی که حکم نمک بر زخم پاشیدن را داشت، درک عمق درد حاکم بر جامعه هم خیلی سخت نیست، ۶ میلیون تحصیلکرده بیکار گواه فاجعهای است که در کشور رخ داده است.
حرفهای زمان انتخابات در گوش مردم
تجمعات چند روز اخیر در شهرهای مختلف کشور به آمل هم سرایت کرد تا مردم ساعت ۵ عصر شنبه در میدان مرکزی شهر بدور از هرگونه اغتشاش مطالبات خود را از رئیس جمهوری، که خودش سطح انتظار آنها را بالا برد، فریاد بزنند و مطالبه کنند، رئیس جمهوری که هنوز حرفش در زمان انتخابات در گوش مردم هست «آنچنان رونق اقتصادی ایجاد کنم که هیچکس نیازی به یارانهها نداشته باشد…!؟»
ساعت از پنج گذشت و در تاریکی شب و مه غلیظی، که محیط را از خود پر کرد، همه منتظر یک فریاد بودند، فریادی علیه گرانی و فقر موجود در جامعه تا اینکه در نهایت چند زن و مرد میانسال، که چین و چروک روی صورتشان هویدای عمر رفتهشان است، شروع کننده این اعتراضات بودند: «ماهی ۵۰ هزار تومان از کمیته امداد حقوق میگیرم و یک دختر کوچک هم دارم که بابت آن ۵۰ هزار تومان میگیرم و باید یک ماه را با ۱۰۰ هزار تومان سر کنم، من با این طفل معصوم باید بعضی شبها گشنه بخوابیم و یکسری اختلاسهای چند هزار میلیاردی کنند؟» این را میگوید و فریاد جمع بلند میشود «یه اختلاس کم بشه زندگی بهتر میشه» آن یکی هم که جوانی بیست و شش هفت ساله به نظر میآید میگوید« من به روحانی رای دادم، اما الان پشیمانم، فکر میکنین بعد تجمع ما چی میخواد بگه؟ من میگم واستون، میگه نباید کشور بهخطر بندازیم، رشد اقتصادی ما فلان قدر بود، کشور در مسیر پیشرفت هست، جمهوری اسلامی حکومت مردم است. والا به خدا ما خوشبخت و خوشحال نیستیم. فوق لیسانس دارم، ولی دارم واسه شغل با حقوق یک میلیون تومن هزارجا سرخم میکنم آخر هم میگن نه!»
شعارهایی با رنگ و بوی ضد نظام
مردم کم کم جمع میشوند و صداها بلندتر میرفت، سیصد چهارصد نفری شدهاند و هرلحظه بیشتر میشوند، اما شعارها دیگر رنگ و بوی مطالبات و بیان مشکلات ندارد و عدهای اندک، که با نقاب نشانی از فقر و نیاز در آنها دیده نمیشود، کم کم همتراز با شعارهای سال ۸۸ و زیر سوال بردن نظام و رهبری به خود میگیرد، اما نکته مهم رنج سنی شعاردهندگان بود که هرچه میگذشت کمتر میشد و تک و توک چند میانسال که سرد و گرم زندگی را چشیده باشند، به چشم میآمد.
موبایلها روشن بود و هرکسی در حال عکاسی و فیلم، فلاش، مهتابی روی مهتابی، روشن و خاموش میشد، مردی میانسال هم در یک گوشه این جمعیت، تکیه داده بر عصایش، با غرور روی یک پایش استوار ایستاده، به نظر جانباز دوران هشت سال دفاع مقدس میرسید، سری تکان داد و با ناراحتی جملهای را زیر لب گفت: «شما چه میدونین پهلوی با ما چه کرد، عراق تو هشت سال با ایران ما چه کرد؛ چه می دونین…»
در این بین اما مادری که داخل ماشین با چهرهای نگران چشم انتظار فرزندش است، من را میبیند و وقتی میفهمد خبرنگارم با صدای لرزان که میشود ترس را درش دید میگوید: «پسرم من میترسم پیش من بمان کسی با من کاری نداشته باشد، اینها مگر پدر و مادر ندارند؟ مگر مملکت قانون ندارد؟ اصلاً این تظاهرات مگر برای دفاع از حق خودمون و حل کردن گرونی نبود؟ فکر کردن آمریکا و انگلیس دلسوز ما هستند؟ دولت کم کاری کرده چیکار به حضرت آقا دارند، چیکار به انقلاب که این همه شهید واسش دادیم دارن؟ این همه جوون فدا نشدند که شماها اینجوری جیغ و سوت و هورا بکشین»
هرچه میگذرد شعارها بیشتر به انحراف میرود به گونهای که دیگر شعاری در خصوص مسائل اقتصادی شنیده نمیشود، «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، «مرگ بر روسیه»، «دانشجو میمیرد ذلت نمیپذیرد» «رضاشاه روحت شاد» غالب فریادی است که از ماسک به صورتان علیه مسئولان عالی نظام شنیده میشود، اما در نهایت با حضور نهادهای امنیتی غائله ختم به خیر میشود.
آقا به خدا این راه اعتراض نیست!
صبح شد و دیگر خبری از اعتراضات نیست، اما در هر مغازهای چهار پنج نفری جمع شدهاند و آرام با هم پچ پچ میکنند: «آقا به خدا این راه اعتراض نیست! اصلاً این تظاهرات رو کی هماهنگ میکنه کی شکل داد؟ این واسه شما مشکوک نیست؟ جز اینه از وقتی بحث این تظاهرات شد ما دو زارم فروش نداشتیم و بازار بدتر شد؟»
گوشیش را در میآورد و رو به اون یکی میگوید« اینو دوستم از کانال آمدنیوز فرستاده، فک کردی این دلسوز ماست؟ جز اینه این آدم میخواد مملکت خراب شه؟ چهار پنج ده تا بچه که هنوز دستشون تو جیب باباشونه پا شدن رفتن شعار میدن نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران؟»
دیگری هم روزنامهای در دست دارد، یک پاراگرافش را میخواند «ببین اینجا نوشته که بودجه دولت بر مبنای گرانی مطلق و رها کردن قیمتها و سنگینتر کردن بار طبقه فرودست نوشته شده، از رشد ۵۰ درصدی قیمت سوخت تا افزایش چشمگیر مالیات در این اوضاع وخیم کسب و کار و دهها مشکل دیگر همه و همه در بودجه سال آینده دیده شده و البته همه اینها را سخنگوی محترم دولت با لبخند به مردم پیشکش میکند! مردمی که همین چند ماه قبل به قول او و رئیسجمهور اعتماد کردند که یارانه هیچ کس قطع نخواهد شد! روی دیگر سکه بودجه اما تلختر و ناراحتکنندهتر است»
پای گلایههای مردم
کمی جلوتر وارد یک سوپر مارکت میشوم تا نظرش را در خصوص اتفاقات دیشب بپرسم. «حق دارند آقا، به خدا حق دارن، کارتون تخم مرغ میخریدم ۴۰ هزار تومن، الان همون یک بسته کارتون باید بخرم ۱۰۰ هزار تومن، مگه مملکت صاحب نداره؟ مواد شوینده از دیروز تا حالا همه شون هزار تومن گرون شدن، یک ماهه همه چی گرون شده، ولی هر موقع تلویزیون روشن میکنی هر مسئولی نشون میدن میگه کشور گل و بلبله!»
اینگونه ادامه داد: « احمدی نژاد پنج سال است که رفته، اما هنوزم هر اتفاقی میفته توی کشور میگن مقصرش اونه، مگه میشه؟»
یک مغازه جلوتر عکاسی و دستگاه کپی دارد، چند نفری داخل مغازه هستند، خودم را که معرفی میکنم گلایههایشان از وضعیت بد مملکت شروع میشود: «کاغذهای خاص مثل گلاسه رو باید بستهای ۱۴ هزار تومن میخریدم، اما الان باید ۳۵ تا ۴۰ هزار تومن بخرم، وضعیت کاسبیم هم خراب شده و اجاره در نمیاد، خسته شدم، خسته».