پایگاه خبری تحلیلی رامسرنوین
  • گزیده اخبار :
  • چهارشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۳ , Wednesday 18 December 2024
    Ramsarnovin.ir
    آرشیو سایت





  • کد مطلب : 18325
  • تعداد نظرات : ۰ نظر
  • تاریخ انتشار خبر : ۵ دی, ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۱
  • شما اینجا هستید :آخرین اخبار
  •   

    طنزنامه بلاغ

    چطوری اووووون چنون کنیم!؟

    اسحاق! ما گفتیم اووووون چنون رونق اقتصادی ایجاد کنیم که دولت به سوی مردم دست دراز کند! یادت هست! البته ما اساساً با گدایی مخالفیم، پس باید خودمان دستمان را مستقیم در جیب مردم کنیم و دیگر ازشان پول توی جیبی نگیریم.

    به گزارش رامسرنوین به نقل از  بلاغ، در دفترمان نشسته بودیم و داشتیم آلبوم سفرهای استانی قبل از انتخابات را ورق می‌زدیم که محمود واعظی سراسیمه وارد دفتر شد، گفتیم محمود بیا ببین چقدر توی این عکس‌ها شکلک درآوردی و برای کابینه‌مان شاخ گذاشتی! گفتیم بگو چه شده؟؟؟ محمود گفت: بالاخره داداش اسحاق را آزاد کردند.

    چشمانمان اشک‌آلود شد، گفتیم فوراً شمارۀ اسحاق را بگیرد تا به خودمان شخصاً به او خبر بدهیم، محمود شماره را گرفت، سه چهارتا بوق که خورد اسحاق گوشی را برداشت و گفت: فرماندهی ستاد مبارز با فساد بفرمایید!

    گفتیم اسحاق! اسحاق گفت: بله، گفتیم: دو دقیقه استراحت کن، اینقدر سر به سر این مفسدان نگذار! خودت را کرده‌ای پوست و استخوان، بعدش گفتیم: مژدگانی بده! داداشت را آزاد کردند!

    اسحاق با روحیه‌ای مصمم گفت: اَاَاَاَاَه فکر کردم فساد از ریشه کنده شده است، داداشم فدای مبارزه با فساد! به داداشم بگویید آژانس بگیرد برود تا خانه، من نمی‌توانم پرچم مبارزه با فساد را زمین بگذارم.

    گفتیم اسحاق چه کار می‌کنی؟؟ گفت: مشغول تهیه لیستی هستم تا ببینم چه چیزی از زیر دستم در رفته و گران نشده، مملکت که هر کی هر کی نیست، یک چیز گران شود یک چیز گران نشود! همه چیز باید هماهنگ گران شود تا به ارکان اقتصاد مملکت آسیب وارد نشود.

    به او گفتیم اسحاق: ما به تو افتخار می‌کنیم، نگذار حتی یک سوزن و یا یک ارزن از زیر دستت در برود، ما به مردم قول دادیم که به عقب برنمی‌گردیم، گرانی خودش نشانه پیشرفت رو به جلوست و ارزانی مایۀ خفت و ننگ دولت ماست، یک وقت خدایی نکرده به ما می‌گویند دولت دوزاری!

    اسحاق گفت که یک دفتر و قلم برداشته و توی یخچال و گنجه و پستو و پشت‌بام و کابینت و کمد و صندوقچه و هر سوراخ و سُمبه‌ای را که به فکر یک آدم می‌رسد نگاه می‌کند و اقلام قابل گران شدن را یادداشت می‌کند.

    به هوش و استعداد سرشار اسحاق حسودیمان شد و به او گفتیم: اسحاق، اسحاق گفت: بله! گفتیم: دیگر دوران گریه و بغض کردن ما تمام شد، همه باید بدانند ما به رأی کسی احتیاج نداریم.
    اسحاق پشت تلفن مکث کرد و بعد با بغض به ما گفت: پس من چی؟؟!!

    گفتیم اسحاق! ما گفتیم اووووون چنون رونق اقتصادی ایجاد کنیم که دولت به سوی مردم دست دراز کند! یادت هست! البته ما اساساً با گدایی مخالفیم، پس باید خودمان دستمان را مستقیم در جیب مردم کنیم و دیگر ازشان پول توی جیبی نگیریم، ما بزرگ شده‌ایم، قباحت دارد مثل یک لندهور از دیگران پول تو جیبی بگیریم.

    به اسحاق گفتیم: اسحاق جان! اسحاق گفت: بله! گفتیم راستی حتماً حتماً سبد را گران کن که دیگر به خاطر گرانی سبد مجبور نشویم به مردم کالا بدهیم و بیت‌المال را حیف و میل کنیم.

    گفتیم: اسحاق! همه چیز را گران کن که ما خیالمان آسوده باشد و شب خواب راحت داشته باشیم، شب‌ها از ترس این غول ارزانی خواب به چشممان نمی‌آید، همه‌اش خواب می‌بینیم همه چیز ارزان شده و وحشت می‌کنیم، باید در دنیا مقام اول را کسب کنیم تا بقیه کشورها به ما عزت و احترام بگذارند.

    اسحاق گفت: تدبیر بسیار خوبی است.

    فقط به اسحاق سفارش کردیم تی‌تاپ را گران نکند آخر ما و فریدون از بچگی خیلی تی‌تاپ دوست داشتیم، اگر اینطور شود خوب اوووون چنون می‌شود.

    حسن روحانی/ ۵ دی ۹۶/ دفتر