به گزارش نیمه پر، در مورد علل پیشرفت نکردن منطقه و عدم تخصیص امکانات کافی برای رفاه حال مردم نظرات گوناگونی وجود دارد که مهمترین آن ها تفاوت های فرهنگی و زبانی با نواحی مرکزی و شرقی مازندران و بی توجهی مرکز نشینان به غرب استان است. این سخنان سال هاست که تکرار شده است و همه مردم و مسئولان منطقه به شکل های گوناگون به این موضوع پرداخته اند.
به ویژه نمایندگان و کاندیداهای مجلس شورای اسلامی که همیشه یکی از اصلی ترین شعارهای انتخاباتیشان شعار استان شدن غرب مازندران بوده است و با این شعار آرای فراوانی را در سبد های رای خود ریختند اما در عمل موفق به اجرای این شعارها نشدند. این درست است که در صورت تبدیل شدن به استان مستقل قطعا تحولات خوبی را شاهد خواهیم بود اما اینکه بیاییم وهمه مشکلات و عقب ماندگی ها را به گردن استان نبودن بیاندازیم در واقع نوعی فرار از واقعیت و سلب مسئولیت از وظیفه شهروندی است. در حال حاضر نوک پیکان تمام گرفتاری های غرب مازندران به سمت استان شدن نشانه رفته است و گویی قرار است با استان شدن غرب مازندران معجزه ای رخ دهد و همه مشکلات و گرفتاری ها یک شبه حل شود. در این میان کمترین سهم به ساکنان منطقه تعلق گرفته است و انگار در قبال این معضلات ما هیچ گناهی نداریم.
در اینکه در نهایت اکثر ما علاقمند هستیم تا استقلال اداری و سیاسی به واسطه تشکیل استان جدید را تجربه کنیم بحثی نیست اما مشکل از آنجا آغاز می شود که همه کار و کاسبی خود را رها کرده ایم و نشسته ایم تا این اتفاق بیافتد. اکنون پرسش اینست که ده ها سال است که این اتفاق نیافتاده است و با اینکه تمام اراده مردم و مسئولان در این زمینه صرف شده است شاهدیم که موفقیت حاصل نشد.
اگر فرض را بر این بگیریم که سیاست های کلان کشور تا سالهای دیگر هم اجازه چنین کاری را ندهد نه از دست مسئولان کاری بر می آید و نه از نمایندگان منطقه، پس با این حساب چه باید کرد؟ این دست روی دست گذاشتن و کنج عزلت گزیدن توسط مردم غرب استان بزرگترین آسیبی بود که به ما زده است. مردم غرب مازندران به جای اینکه تمام انرژی خود را صرف انتظار برای استان شدن بکنند باید جانانه به صحنه بیایند و در مسیر حق طلبی و تاثیر گزاری در سیاست های کلان استان نقش آفرینی کنند. تعطیل کردن همه برنامه های فرهنگی،سیاسی و اجتماعی و مشروط کردن آن به استان شدن غرب، یکی از بزرگترین زیان هایی بود که همه ما دیدیم. ما به جای توجیه شهروندانمان برای مشارکت فعال در سرنوشت خود دائما به آنها گفتیم که باید از مازندران جدا شویم و با این شستشوی فکری که دادیم یک جبهه متحد از مردم مرکز و شرق مازندران در برابر خود ایجاد کردیم. ما شاهدیم که علی رغم اینکه بسیاری از شهرهای مرکزی مازندران با هم در رقابت هستند اما در مورد تجزیه استان موضع واحد اتخاذ می کنند که این بیش از آنکه حُسن آنها باشد ،ایراد ما است که نتوانیستیم نظر خود را در استان تبدیل به “گفتمان” سیاسی و اجتماعی کنیم.
اگر همزمان با پیگیری مسئله استقلال برای ترویج و توجیه ضرورت جدایی غرب مازندران هم تلاش می کردیم و با شکل دهی سازمان های مردم نهاد (سمن) تاثیر گذار در تصمیم سازی های مرکز نشینان دخالت می کردیم و به ایجاد پایگاه های فرهنگی و اجتماعی در مرکز استان دست می زدیم مطمئن باشید سال ها پیش به هدفمان رسیده بودیم. ما نمی توانیم وقتی که بر اساس قانون کشور جمهوری اسلامی در یک محدوده جغرافیایی زندگی می کنیم با مدیران و اکثر مردم زاویه داشته و در عین حال توقع همراهی و همکاری داشته باشیم. تدوین استراتژی غلط باعث شد نه تنها تا به حال به هدفمان نرسیدیم بلکه یک نگاه بدبینانه را هم نسبت به خود ایجاد کردیم که باید هر چه زودتر در راستای ترمیم این نگاه برای رسیدن به اهدافمان حرکت کنیم.
در نظر داشته باشیم که هدف اول ما پیشرفت و آبادانی غرب مازندران است و اگر این هدف محقق شود دیگر نیازی به درگیری و اصطکاک با بقیه مناطق استان احساس نمی شود. پس در وهله نخست مانع اصلی در راه توسعه، زاویه دید ما نسبت به مقوله توسعه است. اگر زاویه دید را از “تنها راه پیشرفت غرب مازندران، استان شدن است.” به زاویه دید “یکی از راه های پیشرفت غرب مازندران،استان شدن است.” تغییر دهیم با یک انقلاب بزرگ فکری و رفتاری روبرو خواهیم شد.
اگر ما به این نتیجه برسیم که راه های زیادی برای پیشرفت و توسعه وجود دارد که می توان با همراهی و همکاری نخبگان به آن دست یافت آنوقت با آرامش خاطر و با قدرت فکری بالاتر برای توسعه منطقه گام خواهیم برداشت. اما بزرگترین
چالش غرب مازندران را نه در خود استان که در خارج از استان باید جستجو کرد. چندین دهه است که منطقه ما تبدیل شده است به تفرجگاه پایتخت نشینان و در طول این سالها با ویلا سازی های گسترده و تملک مقدار بسیار زیادی از اراضی منطقه عملا درصد بالایی از مالکیت ها در اختیار شهروندان غیر بومی قرار گرفته است.
توجه این نکته ضروری است که این اتفاق تحت هر شرایطی به وقوع می پیوست. چه ما استان می شدیم و چه استان نمی شدیم تغییری در این فرآیند به وجود نمی آمد. بعضی از باغداران و کشاورزان ما فروش زمین و بعضا سرایه داری ثروتمندان را به کار و زراعت ترجیح دادند.
در برخی از موارد به سبب فقر و عدم تمکن مالی شاید حق داشتند اما بسیاری از ما هم که تبدیل شدیم به دلالان زمین و تلاش کردیم تا با اندک سودی که می بریم فرد غیر بومی صاحب زمین آبا و اجدادی ما شود بی تقصیر نبوده ایم. با این حساب بزرگترین چالش ما در حال حاضر روند تبدیل شدن به اقلیت مالکیتی است. شاید اکثریت جمعیتی از آن ما باشد اما اگر جلوی شتاب واگذاری زمین هایمان به ویلاسازان را نگیریم در اقلیت سرمایه ای قرار می گیریم که قطعا یک معضل بزرگ خواهد بود.
چالش فرار مغز ها و کوچیدن به پایتخت و دیگر شهرهای بزرگ هم پیش روی ما است. نمی توان کمبود امکانات را بهانه ای برای ترک دیار کرد. از نظر علم آمار مهاجرت درصد مشخصی از مردم بومی از شهرهای کوچک تر به شهرهای بزرگ و با امکانات ، طبیعی و یک نُرم است اما در مورد منطقه غرب مازندران تمایل به ترک شهر و دیار بسیار بالاست و مخصوصا مهاجرت به تهران به نوعی اپیدمی و کار معمول همشهریان ماتبدیل شده است که از حد استاندارد بالاتر است.
اما مهمترین فرصت پیش روی ما فرصت تبدیل گردشگری سنتی در منطقه به گردشگری صنعتی و اقتصادی است. به جای اینکه میلیون ها نفر در سال بدون پرداخت مالیات و عوارض به منطقه سرازیر شوند و تنها حاصل این موج مسافران برای مردم “زباله” و “ترافیک” باشد باید به سمتی برویم که مانند استانهایی مثل اصفهان و یزد برای هر خودرو عوارض مشخص که صرفا برای منطقه هزینه می شود دریافت گردد نه اینکه بیاییم به شرکتی که اتوبان را ساخته است عوارض بدهیم. پس از همین نقطه و گلوگاه باید حرکت را شروع کنیم و اگر فقط و فقط همین یک کار انجام شود سالانه صدها میلیارد تومان به شهرهای غرب استان کمک اقتصادی خواهد شد و ریشه بسیاری از مشکلات خشکیده می شود. بکارگیری نیروهای بومی برای حل معضلات و مشارکت بیشتر خیران و افراد متمکن در فرآیند توسعه منطقه را باید جدی گرفت.
در انتها پیشنهاد می شود: ۱٫فرآیند جایگزینی منطق و گفتمان به جای شرایط احساسی فعلی برای دنبال کردن استان شدن غرب مازندران ۲٫تغییر نگاه از “تنها راه توسعه منطقه غرب مازندران،استان شدن است.” به نگاه معقول “یکی از راه های توسعه غرب مازندران ، استان شدن است.” ۳٫معکوس کردن پروسه کوچ افراد نخبه و تحصیلکرده از شهرهای بزرگ و پایتخت به منطقه ۴٫کنترل واگذاری و فروش زمینهای کشاورزی و مسکونی به دیگران در راستای از دست ندادن قدرت مالکیت حداکثری در منطقه ۵٫تبدیل گردشگری سنتی به گردشگری اقتصادی که مهمترین راه پویایی غرب مازندران و کمک صدها میلیاردی در سال به شهرهای گردشگر پذیر خواهد بود، از راه هایی مانند اخذ عوارض و ورودی هایی که صرفا در منطقه هزینه شوند. ۶٫تشکیل اتاق فکر از نخبگان سیاسی،فرهنگی و اقتصادی برای ایجاد وحدت رویه و کمک به عمران و آبادانی غرب مازندران ۷٫ایجاد پایگاه و نفوذ در ساختار قدرت در مرکز استان از طریق (سمن) ها و رسانه های تاثیر گزار استان به جای رویه انزوا طلبی فعلی در راستای مشارکت حداکثری در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های استان ۸٫استفاده موثر از ظرفیت ارگان هایی مانند مجمع نمایندگان استان برای رسیدن به اهداف کلان سیاسی و عمرانی بی شک با همکاری و هماهنگی بین مردم و مسئولان غرب مازندران و با توجه به ظرفیت های عظیم نظام مقدس جمهوری اسلامی در مشارکت مردمی برای حل معضلات و مشکلات کارهای ماندگاری میتوان انجام داد.
دست در دست هم دهیم به مهر / میهن خویش را کنیم آباد