خداوند چه کسانی را به بهشت راه نمی‌دهد؟

چاپ

 به گزارش رامسرنوین به نقل از بلاغ، در هر جامعه ای گروهی از مردم گرفتار فقر هستند که معمولا فقر بیشتر این افراد بر اثر تنبلی و کمکاری نیست بلکه ناشی از تبعیض، بی عدالتی، اجحاف و ظلم ظالمان و … است.

در هر صورت فقر آزمونی الهی، هم برای فقیران و هم برای دیگران است. خداوند در آیه ۵۲ سوره مبارکه انعام می فرماید: «وَ لا تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداهِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْء وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْء فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظّالِمی؛ مبادا بندگان خدا را به دلیل فقرشان طرد کنید که اگر طردشان کنید در زمره ظالمان قرار می گیرید.» قرآن و عترت (ع) به این نکته تصریح دارند که شایسته نیست در جامعه ایمانی گروهی از مردم گرسنه بخوابند و دیگران احساس وظیفه نکنند.

اما قرآن و عترت (ع) نمی گویند که فقط باید به سیر کردن شکم فقرا اکتفا شود بلکه باید آنها مورد اکرام و احترام عموم جامعه باشند تا مبادا فقر به آبرو و شخصیت آن ها لطمه ای وارد کند؛ خدا نیز فقیران و اکرام کنندگان آنها را اکرام خواهد کرد.

پیامبر اکرم (ص) پس از نزول آیه ۵۳ سوره مبارکه انعام خطاب به بعضی از فقرای امت شان فرمودند: «خدا را سپاس که مرا از دنیا نبرد تا آن که فرمان داد که در نشستن با چون شما مردانی از امتم صبر پیشه کنم. زندگی با شما و مرگ نیز با شما.» (مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۲)

پیامبر اکرم (ص) می فرمایند: «هر کس مرد یا زن مومنی را به سبب تهیدستی یا اندک بودن مال و دارایی اش خوار شمارد یا تحقیر کند، خداوند در قیامت او را با این کار زشتش مشهور می کند و سپس رسوایش می سازد.» (روضه الواعظین، ج ۲، ص ۴۵۴)

و نیز از رسول خدا (ص) است که فرمودند: «بدانید که هر کس مسلمان فقیری را خوار شمارد، حق خدا را خوار شمرده و خداوند در قیامت او را خوار خواهد کرد مگر این که توبه کند.» (امالی صدوق، ص ۴۲۹)

امیرالمومنین (ع) امام علی (ع) می فرمایند: «برادران فقیر خود را تحقیر نکنید زیرا هر کس مومنی را حقیر شمارد، خداوند او را در بهشت راه نخواهد داد مگر این که توبه کند.» (خصال، ج ۲، ص ۶۱۴)

و امام رضا (ع) فرموده اند: «هر کس با مسلمانی فقیر مواجه شود و به او سلامی متفاوت با سلامش به ثروتمند کند، در قیامت خدا را در حالی که از او خشمگین است دیدار خواهد کرد.» (امالی صدوق، ص ۴۳۳)