محاسباتی که بر مبنای دادهها و آمارهای رسمی بانک مرکزی قابل انجام است، نشان از آن دارد که به هر دلیلی واز جمله ادله ای که قبلاً بارها و بارها مطرح کردهام اندازه تولید در کشور نه تنها بالا نیست، که پایین و کم است.
تولید در هر کشوری حاکی از میزان کوشش و تلاش دماغی و فیزیکی مردم در کنار سرمایهگذاریهای جدید آنهاست که باید با افزایش بهرهوری پشتیبانی شود. در اقتصاد بهرهور، مردم با استفاده از عوامل تولید در اختیار خود، بیشتر از آنچه قبلاً تولید میکردند تولید میکنند. بدیهی است سیاستهای دولتها و زمینهسازی آنها برای رفع موانع تولید، شرط لازم توفیق در این مسیر است که با علاقه و حتی عشق به تولید و کار از طرف مردم، شرط کافی خودرا هم ساماندهی کرده سهم مردم از تولید و درآمد را بالا برده و بتدریج رفاه آنها را افزایش میدهد. رفاهی که خود شرط لازم برای ورود به عرصه پیچیده ولی خواستنی توسعهیافتگی است.
تصویری از آنچه در این ارتباط ، اقتصاد ایران با آن روبروست بخوبی میتواند فراهم نشدن شرایط لازم منجر به توسعهیافتگی در اقتصاد ایران را بخصوص در دهه اخیر برملا نماید. اگرقیمتهای سال ۱۳۹۰ را برای محاسبه ارزش کالاها و خدماتی که اقتصاد کشور در سالهای مختلف تولید کرده است در نظر بگیریم و بر اساس آن درآمد ملی سرانه، یعنی درآمد هر فرد در یک سال را بطور متوسط سنجش نماییم به این نتیجه میرسیم که درآمد سرانه مردم از ۵۷ میلیون ریال سال ۱۳۸۳ به ۷۱میلیون ریال در سال ۱۳۸۷ و ۶۲میلیون ریال در سال ۱۳۹۱ و ۵۹میلیون ریال در سال ۱۳۹۳ تغییر کرده و بر اساس ارقام مقدماتی به ۵۵میلیون ریال در سال ۱۳۹۵ کاهش یافته است.
چنانچه این تغییرات در درآمد سرانه مردم را به نرخ آزاد دلار محاسبه کنید آنگاه ابعاد بیرونقی تولید در کشور وحشتناکتر میشود. ارزش هر دلار امریکا در سال ۱۳۸۳ مبلغ ۸۷۴۷ ریال و در سال ۱۳۹۵ مبلغ ۳۶۴۳۶ ریال بوده است، یعنی درحالیکه ارزش دلار طی ۱۳ سال بیش از ۴ برابر شده است در همین مدت درآمد سرانه مردم بیش از ۳ درصد کاهش داشته است.
فقط تغییر هوشمند رویکردها و بازسازی و بروز کردن آنها، در کنار افزایش سرمایه اجتماعی است که میتواند با مرارت و ریاضتی به اندازه یک دهه، توان تولیدی ملتی با هوش و دارای سابقه تمدن را افزایش قابل اعتنایی بدهد و ارزشهای دینی او را هم از این طریق مددرسانی نماید.