پایگاه خبری رامسرنوین
  • صفحه اصلی
  • اخبار برگزیده
  • اخبار رامسر
  • فیلم
  • گزارش و گفتگو
  • گزارش تصویری
  • یادداشت
  • صفحه اصلی
  • اخبار برگزیده
  • اخبار رامسر
  • فیلم
  • گزارش و گفتگو
  • گزارش تصویری
  • یادداشت

نوع و آمار را وارد کنید برای جستجو

علامه جعفری و آخوند خوش‌تیپ

آقا مرا کنار خود جای داد و اکرام کرد. آن وقت، سر در گوشم کرد و به مطایبه فرمود آشیخ! مردم حق داشتند که اشتباه گرفتند. آخر، این هم سر و شکل و لهجه است که تو داری؟ ملّا که هیچ، به آدمیزاد هم...

کد خبر :24839 اردیبهشت 17, 1404
چاپ
1 Views
0 نظر

گزارش پایگاه خبری تحلیلی بلاغ؛ علامه محمد‌تقی جعفری در خاطره‌ای طنزآمیز‌، آموزنده و حکیمانه از خود روایت می‌کند سال‌ها قبل از انقلاب، کتابی در پاسخ به بعضی شبهات روز نوشته بودم. شیخ محمد‌صالح مازندرانی آن را خواند و پسندید. پیام داد که به شهر آنها بروم تا به بهانه بزرگداشت من، مسائل روز اسلامی را تبلیغ کنیم.

بلیط قطار خریدم و سوار شدم. با خود گفتم: ‌ای کاش همسفری اهل علم و کتاب نصیبم شود تا با مباحثه، راه کوتاه شود. دیدم سید معمم بلند قدی به سمت کوپه من می‌آید. چهره زیبا، لباس فاخر، ریش آراسته و عمامه مرتبی داشت.

گفتم خدا را شکر که دانشمندی همسفرم شد. شادمانی‌ام دیری نپایید دهان که باز کرد، دریافتم جز چند متر پارچه عمامه، از دانش بهره‌ای ندارد.

به ایستگاه مقصد که رسیدیم‌، جمعیت فراوانی از متدینین با پلاکارد خوش‌آمد، روی سکّو منتظر بودند.

مؤمنین به قطار ریختند دو آخوند دیدند، من و سید خوش بر و بالا! بدون لحظه‌ای تردید، سید را کول کردند و با سلام و صلوات به طرف ماشین‌ها دویدند. به هر کس التماس کردم که مرا هم سوار کند و تا شهر برساند، قبول نکرد که نکرد.

گفتند: آقا ما را برای استقبال ملّای دانشمند فرستاده است، جای اضافی نداریم و مسافر نمی‌بریم. ماشین زیبای حامل آقا سید در جلوی ده‌ها ماشین و مینی‌بوس مملو از استقبال‌کنندگان صلوات‌گو، راه افتاد و رفت.

به جان کندن، وسیله‌ای یافتم و خودم را به خانه میزبان رساندم.

دقایقی بود که سید به آقا رسیده بود و طرفین، تازه اصل ماجرا را فهمیده بودند.

خودم را معرفی کردم. آقا مرا کنار خود جای داد و اکرام کرد. آن وقت، سر در گوشم کرد و به مطایبه فرمود: آشیخ! مردم حق داشتند که اشتباه گرفتند. آخر، این هم سر و شکل و لهجه است که تو داری؟ ملّا که هیچ، به آدمیزاد هم نمی‌مانی!

علامه جعفری قصه را تعریف می‌کرد و خودش همراه ما می‌خندید. از یادآوری تحقیرهایی که دیده بود، سر سوزنی تکدر نداشت؛ تفریح هم می‌کرد. در آن اتاق کوچک مملو از کتاب، در آن ردای ارزان کهنه، روحی عظیم خانه کرده بود.

استاد، آن روز، یادمان داد که عقل مردم به چشمشان است.

منبع: کتاب جاودان اندیشه، ص ۲۳۹ به نقل از حوزه نیوز.

انتهای خبر/

هیچ نظر! یکی از اولین.

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بیست − 17 =

جدیدترین

  • طرح‌ بلندمرتبه‌سازی و بازنگری طرح‌های هادی، اولویت مازندران است
  • حضرت زینب (س)؛ پرستار حقیقت و الگوی جاودانه صبر
  • مازندران مهد فرهنگ و تشیع است
  • نمایشگاه دستاوردهای بسیج محلات
  • سگ‌های بلاصاحب؛ معضل خاموش زیست بوم ایران
  • برگزاری سومین رویداد آموزش‌محور محلات مهدوی
  • کسب گواهی رسمی از آژانس فضایی اروپا، یونسکو و ناسا
  • نخستین هنرستان دولتی تربیت بدنی افتتاح شد
  • جشنواره کتاب و گندم در شهر دالخانی
  • حفظ فرهنگ شهدایی سرمایه‌گذاری برای نسل‌های آینده است
  • اردوی یکروزه تکریم از سالمندان
  • جشن دندان شماره ۶
  • مشارکت ۲۳ میلیاردی مازندرانی‌ها در «نذر قربانی»
  • سگ‌گردانی در مازندران ممنوع شد
  • مگس‌ها و زخم قربانیان فضای مجازی
  • صفحه اصلی
  • اخبار برگزیده
  • اخبار رامسر
  • فیلم
  • گزارش و گفتگو
  • گزارش تصویری
  • یادداشت