روایت خواندنی درباره شخصیت امام حسن علیه‌السلام

چاپ

به گزارش  رامسرنوین به نقل از بلاغ، در روایتی از وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام آمده است که: «لَوْ کانَ الْحِلْمُ رَجُلًا لَکانَ عَلِیاً وَ لَوْ کانَ الْفَضْلُ شَخْصاً لَکانَ الْحَسَنَ وَ لَوْ کانَ الْحَیاءُ صُورَهً لَکانَ الْحُسَینَ وَ لَوْ کانَ الْحُسْنُ(هَیئَهً لَکانَتْ) فَاطِمَهَ» (مناقب امیر المومنین و الائمه، ص۱۳۵) اگر حلم و بردباری به صورت یک انسان مجسم در آید، می شود علی بن ابیطالب. یعنی اگر حلم و بردباری نقاشی شود و مجسم گردد، می شود امیرالمؤمنین علیه السلام. چرا که حلم و بردباری که ایشان خرج کرده واقعا عجیب است. در ادامه این مزلب را به نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه بخوانید.

 

۸ روایت خواندنی درباره شخصیت امام حسن علیه‌السلام

 

اگر فضیلت را بخواهی تصور کنی، تصویر آن امام مجتبی علیه السلام است.

اگر حیا را بخواهی تصور کنی، تصویر آن صفت امام حسین علیه السلام است.

تصویر حسن و نیکی هم زهرای مرضیه سلام الله علیها است.

البته همه این صفات را همه ائمه دارند. همان طور که در زیارت جامعه کبیره هم خطاب می کنیم شما مرکز کرامت و اخلاق و نیکی هستید. ولی این روایت با یک عنایتی به زندگی بزرگان وارد شده که تجسم حلم امیرالمؤمنین، تجسم حسن زهرای مرضیه، تجسم حیا اباعبدالله و تصویر و تجسم و تمثیل فضل و فضیلت، امام مجتبی علیه السلام است.

توصیف امام حسن مجتبی در صلوات چهارده معصوم

مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیه برای هر کدام از ائمه درود و صلوات ویژه ای دارد که به صلوات چهارده معصوم معروف است. این صلوات بسیار حساب شده انتخاب شده است. وقتی به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسد، می نویسد: «السلام علی السید المجتبی و الامام المرتجی، صاحب الحسب المنیع و الفضل الجمیع، صاحب الجود و المنن، دافع المحن و الفتن؛ سلام بر امامی که جود و کرامت فتنه زدایی و ظلم زدایی در زندگیش موج می زد. امام دارای مقام بلند و رفیع، صاحب همه فضایل.

امام حسن فرزند پیامبر است.

امام حسن نخستین مولود زندگی امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا سلام الله علیهما است. پس از تولدش این طفل را نزد پیامبر آوردند. پیامبر گرامی اسلام جمله ای فرمود که: «هات ابنی؛ پسرم را بدهید.»(صحیفه الرضا، ص۷۳) نفرمود “پسر فاطمه” یا “پسر علی” یا “دخترم پسرت را بده”. این که پیامبر ایشان را فرزند خود می داند و مسلمانان هم فرزندان فاطمه را به عنوان فرزند پیامبر معرفی کردند و می شناختند، منشأ یک حوادثی در طول تاریخ اسلام و مسلمانان شد.

انس بن مالک می گوید: روزی دیدم پیامبر اکرم در مسجد است، امام حسن هم که یک کودک دو ساله است، بر گرد پیامبر می چرخد، روی زانوی مبارک ایشان می نشیند، از شانه ایشان بالا می رود. احساس کردم این کودک پیامبر را آذار می دهد، جلو رفتم و دستش را گرفتم تا از پیامبر جدایش کنم، فرمود: «یا انس دع ابنی و ثمره فؤادی، ان من اذی حسنا فقد اذانی؛ پسرم و ثمره قلبم را رها کن، هر کس حسن من را اذیت کند، مرا آزرده است.»(بحارالانوار ج۲۸ص۳۹) اینجا هم باز تعبیر «پسرم» دارد. پیامبر گاهی می فرمود: «هما ابنای؛ یعنی حسن و حسین پسرهای من هستند.» این که تعبیر “ابنا علی” یا “ابنا فاطمه” نفرمود نکته دارد.

حکایت ذکوان غلام معاویه

ذکوان غلام معاویه می گوید: معاویه به من گفت هر کسی که حسن و حسین را پسرهای پیامبر خطاب کرد به من معرفی کنید که باید با او برخورد شود. کسی حق ندارد به اینها بگوید: “ابنا رسول الله” بلکه بگویید “ابنا علی بن ابی طالب”. چون اگر به امیرالمؤمنین نسبتشان دادند، می توانستند با آنها برخورد و توهین کنند، چون اینها با امیرالمؤمنین مشکل داشتند و رسما ایشان را سب می کردند؛ اما وقتی به پیامبر نسبت داده می شدند، دیگر نمی توانستند به امام حسن یا امام حسین توهین کنند.

ذکوان می گوید: وقتی معاویه به من گفت اسامی نوه ها و فرزندانم را بنویس تا برایشان جایزه ای بگیرم؛ من اسامی پسرها، دخترها و نوه های پسری اش را نوشتم، اما اسامی نوه های دختری اش را ننوشتم. فهرست اسامی را نزد معاویه بردم، جمعی هم نشسته بودند. معاویه نگاهی به من کرد و گفت: پس اسم پسرهای دخترم کجاست؟ آنها را من خیلی دوست دارم. گفتم: مگر شما نگفتی که حسن و حسین پسر پیامبر نیستند، چون از زهرای مرضیه اند، پس چطور به پسرهای دخترت را فرزند می می دانی؟ معاویه در جمع خیلی شرمنده شد و سرش را پایین انداخت.

در حالات حجاج بن یوسف سقفی چندین جریان هست که برخورد مشابهی مانند معاویه داشته است. مثلا وقتی سعید بن جبیر را احضار کرد، اولین اشکالی که به او کرد این بود که گفت: شما چرا امام حسن و امام حسین را فرزند رسول خدا می دانید.

استدلال یحیی بن یعمر

یحیی بن یعمر از علمای خراسان و اهل بلخ است. وی مروج آثار اهل بیت بود. روزی او را با دست و پای بسته و با غل و زنجیر نزد حجاج آوردند. حجاج گفت: شنیده ام در جلساتت فرزندان امام حسین و امام حسن را فرزندان پیامبر می خوانی. چرا این کار را می کنی؟ گفت به دلیل قرآن. گفت: کدام قرآن؟ کدام آیه؟ گفت: این آیه قرآن که می فرماید: «وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ؛ و نوح را از پیش راه نمودیم، و از نسل او داوود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را[هدایت کردیم ]»(سوره انعام آیه۸۴) گفت: جناب حجاج! عیسی که از پدر به نوح نمی رسد، عیسی که اصلا پدر نداشته، خدا در قرآن می گوید: عیسی ذریه نوح است، عیسی که از مادر به نوح برمی گردد، چرا خداوند وقتی ذریه و اولاد نوح را می شمرد، عیسی را هم می شمرد. حجاج گفت بند را باز کنید. حرف او، حرف درستی است. استدلال او قرآنی و قوی است.

ائمه خود را فرزند پیامبر معرفی می کردند

ائمه علیهم السلام بر این مسئله که خود را فرزند پیامبر معرفی کنند، عنایت داشتند. آنها در سخنرانی ها معمولا این کار را می کردند و می گفتند:«انا بن النبی».

امام حسن مجتبی علیه السلام روز پس از شهادت پدرش امیرالمؤمنین به مسجد آمد و صحبت کرد و ضمن آن فرمود: «انا بن النبی، انا بن محمد المصطفی.» امام سجاد در مجلس شام فرمود: «من فرزند پیامبرم.» امام حسین علیه السلام نیز در خطبه هایش چنین تعبیری داشتند.

روزی هارون الرشید مقابل حرم پیامبر ایستاد و گفت: «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا بن عم؛ سلام بر تو ای پیامبر خدا، سلام بر تو ای پسر عمو.» موسی بن جعفر هم از پشت سر او آمد در حضور جمعیت یک مرتبه صدا زد «السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابا؛ سلام بر تو ای پیامبر، سلام بر تو ای پدر جان» در مقابل یا بن عم که او می گفت سلام بر تو ای پدر. هارون گفت: به چه دلیل پدر؟ فرمود: به دلیل آیه مباهله. و به دلیل آیات دیگری که امام استناد کرد.

اگر اینها فرزندان پیامبر شدند، احترامشان، احترام پیامبر است. ما آیه تطهیر را اختصاص به پنج تن نمی دهیم، گر چه درباره پنج تن نازل شده. آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْت»(سوره احزاب آیه۳۳) گر چه در جریان کسا آمده، اما بر اساس روایات متعددی که از خود اهل بیت علیهم السلام رسیده تا امام زمان علیه السلام سریان و جریان دارد.

دو نکته از زندگی امام حسن علیه السلام

نکته اول: شخصیت علمی امام حسن مجتبی علیه السلام

شخصی وارد مسجد شد، دید چندین حلقه درس برپاست. ابتدا نزد یکی از آن اساتید رفت و گفت من معنای یک آیه را نمی فهمم، اگر می شود برای من تفسیر کنید. گفتند کدام آیه؟ گفت این که قرآن می فرماید: «وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ»(سوره بروج، آیه۳) شاهد و مشهود به چه معناست؟ استاد جواب داد: «شاهد» روز عرفه است و «مشهود» عید قربان است(وسائل الشیعه ج۱۳ص۵۴۹) رفت نزد حلقه درسی بعدی و از استادش همین سوال را کرد. او در جوابش تفسیری شبیه همان نظر قبلی، با کمی تفاوت ارائه کرد. شخص دیگر باز همین تفسیر را کرد. این شخص می گوید دیدم یک جوانی با سیمای زیبایی، گوشه مسجد نشسته، پرسیدم این آقا کیست؟ گفتند حسن بن علی علیهما السلام است. رفتم خدمت ایشان عرض سلام کردم و گفتم: تفاسیر مختلفی برای من شده، اما می خواهم بدانم شما چه معنایی برایش دارید؟ فرمود: «شاهد» رسول الله است، «مشهود» روز قیامت است(بحارالانوار ج۴۳، ص۳۴۵) گفتم: به چه دلیل؟ فرمود: قرآن می فرماید: «یا أَیُّهَا اَلنَّبِیُّ إِنّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً»(سوره احزاب، آیه۴۵) چون قیامت اسم های زیادی دارد، با توجه به آیه ای از قرآن که می فرماید: «و یوم مشهود» روزی که در آنجا شهادت داده می شود. شاهد پیامبر است که به اعمال ما گواهی می دهد و مشهود روز قیامت است. یعنی روزی که شهادت در آن ایفا می شود. عرض کردم خدا می داند رسالت را کجا قرار می دهد «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ» (سوره انعام، آیه۱۲۴)

حضرت از روش تفسیر تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرد. این یک هنر است که کسی بتواند قرآن را با قرآن تفسیر کند. ائمه ما این کار را کرده اند؛ گر چه همه روایاتشان به ما نرسیده است. بعضی از مفسرین مثل مرحوم علامه طباطبایی، همه تفسیرش بر مبنای تفسیر قرآن به قرآن است.

روزی امام حسن در یک نماد و هیئت بسیار زیبا و با یک لباس خوب سوار بر اسب بود، شخصی آمد وقتی ابهت و عظمت و بزرگواری امام حسن را دید، نگاهی کرد و گفت: «ان فیک کبرا یابن رسول الله؛ من در شما تکبر می بینم. فرمود: اینکه در من می بینی عزت است، این تکبر نیست.»(بحارالانوار، ج۲۴، ص۳۲۵)

فرق عزت با تکبر این است که عزت را خدا می دهد، تکبر را آدم خودش برای خودش ایجاد می کند. متکبر خودبزرگ بین است؛ اما عزیز را خدا بزرگ کرده است. «مَن کاَنَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا»(سوره فاطر، آیه۱۰)

نکته دوم: ادب معاشرت در زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام

این نکته درباره بعد عاطفی و بعد خانوادگی ایشان است. وجود مقدس امام حسن فوق العاده به پدر و مادر بزرگوارش و به برادران و خواهرانش احترام قائل می شد.

در حالات ایشان نقل شده که من با مادرم سر یک بشقاب و سر یک کاسه غذا نمی خوردم. فاطمه زهرا سلام الله علیها پرسیدند چرا حسنم؟ گفتند: مادر می ترسم نگاه شما به لقمه ای باشد و من این لقمه را بردارم. فرمود پسرم مانعی ندارد. من به تو اجازه می دهم. این احترامی است که برای مادرش قائل بود.